میگویَد این همه اذیتَت کردم,باز رهایَم نکردی؟گفتم: یکبار
میگویَد این همه اذیتَت کردم,باز رهایَم نکردی؟گفتم: یکبار دیر به مدرسه رسیدم،،،هیچ کَس در حیاط نبود.....آقایِ ناظم به سمتَم آمد و تَرکِهاش را بالا گرفت......بعد با اَبرو اشاره کرد که دستم را جلو بیاورم.......ترکهیِ اول، ترکهی دوم، ترکهی سوم ..گریهام گرفت ...هیچ کس نبود، پاهایِ ناظِم را بغل کردم ..کسی را بغَل کرده بودم که داشت آزارَم میداد ....
۵.۱k
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.