لارا خیلی بغلش آرامش داشت

لارا : خیلی بغلش آرامش داشت

جونگ کوک: دوسم داری؟؟

لارا: نه هنوز ولی روت کراشمم

جونگ کوک : یه کاری میکنم عاشقم بشی

بعد صورتمو گرفت و داشت منو می‌بوسید که زدمش کنار

جونگ کوک : هی چیکار می‌کنی من فقط دیوانه بار عاشقتم

لارا: توی زندگیمون نه دلم میخواد پیشت بخوابم نه ببوسمت می‌پرسی چرا؟؟ چون تو ازم بزرگ تری اونم ۱۲ سال همینم که دارم روی زخمات پماد میزنم خودش کلیه ورفتم

جونگ کوک: ولی لارا.....

لارا: رفتم توی حیاط گریه میکردم که چرا این ازدواج زوری بوده
تا به فکرم زد از خونه فرار کنم


( خمارییییییی) ✨
ای خمارییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
دیدگاه ها (۶)

نویسنده:بچه ها از اونجایی که می‌خوام برم مسافرت سریع مینویسم...

وایی بچم خیلی گناه دارههی هیتر تاکسیک جرعت داری کامنت بزار ت...

این دوتا پیج خیلی خوبن حتما دنبالشون کنید❤️🫠

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط