رمان فیک پارت اره درسته دیگه پارت هفت خب از همین الان

رمان فیک پارت 7 اره درسته دیگه پارت هفت؟؟ خب از همین الان شرط کامنت 20 تا
؟ :ببین گل پسر خودتو تا امشب رسوندی رسوندی
نرسوندی دیگه لیسا مال تو نیست
ج:کجایی؟( با داد)
؟ :🤣الان انتظار داری بگم؟؟ نه پسر خوب خودت باید پیداش کنی
اومم چ لباس س.کسی هم پوشیده بهت قول نمیدم تا 3ساعت دیگه دوم بیارم
ل:همینجوری که داره حرف میزنه پامو فشار میده چنگ میزنه( رونامو )
لباسشو یادم رفت دیشب بزارم امروز میزارم
ج:تا 3ساعت دیگه اونجام امیر ببین کافی یه تار مو ازش کم بشه من میدونم تو
ل:نذاشت حرفشو بزنه گفت
؟ :باشه بابا زرزر نکن فعلا کار دارم
ل:قطع کرد گوشی، رو انداخت یه گوشه
امد سمت من شستشو کشید روی لبام دم گوش من گفت
؟ :عشقت تا 3ساعت دیگه خودشو رسوند رسوند نرسوند جوری مال خودم میکنمت که تا یک ماه نتونی راه بری فهمیدی باربی؟؟ هوم؟ 😈
ل:این هومشو با ی لبخند شیطانی گفت
ج:هوفف چیکار کنم اما زنگ میزنم به جین
(جین اینجا نقش رفیق شیش جونکوک و ی حصر رو داره علامت جین*)
ج:الو جین خوبی
*:سل دادام خوبی تو چطوری
ج:قربون دستت یه شماره حساب گوشی اطلاعات گوشی رو بهت میدم ببین میتونی پیدا کنی؟؟ خواهش
*:برا چی؟
ج؛ بعدا بهت توضیح میدم
*باش
گوشی رو قطع کردن
ل؛ 1دقیقه مونده بود به اینکه 3 ساعت بشه
؟ :خب خب خب مثل اینکه اقاییت نیومد
ل؛.... سکوت مطلق( زبون 5متریم لال شد)
امد روم خیمه زد تا خواست ببوسمت رومو ازش گرفتم اخم کرد چونمو گرفت اما تا نزدیک شد یهو....