یا

یاﺩﺕ ﻫﺴﺖ ﻣﺎﺩﺭ ...؟؟؟
ﺍﺳﻢ ﻗﺎﺷﻖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻰ ﻗﻄﺎﺭ ، ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﻛﺸﺘﻰ
ﺗﺎ ﻳﻚ ﻟﻘﻤﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺷﺪﻯ
ﺧﻠﺒﺎﻥ ، ﻣﻠﻮﺍﻥ ، ﻟﻮﻛﻮﻣﻮﺗﻴﻮﺭﺍﻥ و ...

ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻔﺘﻰ : ﻋﺰﻳﺰﻡ ، ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭ ﺗﺎ ﺯﻭﺩ
ﺑﺰﺭﮔﺸﻰ ﺁﻗﺎ ﺷﻴﺮﻩ ﺷﻰ

ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ، ﺗﻮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ
ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻗﻮﻯ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺿﻌﻴﻒ

ﻛﺎﺵ ﻣﻦ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﺑﺰﺭﮒ نمی شدم ﺗﺎ ﺗﻮ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻤﺎﻧﻰ
ﻛﺎﺵ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻗﻮﻯ نمی شدم ، ﻛﻪ ﺍﻻﻥ ﺿﻌﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﻳﺒﺎﺕ ﻧﺒﻴﻨﻢ

ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ می کنم ، ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ
ﺧﻮﺏ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﺩ آﻭﺭﻡ

ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺧﻤﯿﺪﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ...
#مادر_همانند_سوره ای_از_قرآن_است_که_هیچ_کس_حتی_نمیتواند_مانندش_را_برایت_بیاورد
دیدگاه ها (۲)

سکوت در اثر بستن دهان نیستدر اثر باز کردن فکر استهر چه فکر ش...

نیازی نیست انسان ها را امتحان کنید کمی صبر کنید خودشان امتحا...

حکایتی است جالب 👇 گرگ هر شب به شکار میرفت!!و بی آنکه چیزی شک...

در شهر، میدان *"مادر"*ساختند *"مادر"* را هم مگر می شود *دور ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط