رمان عشق حقیقی پارت ۳
بخش لوید:
بعدش که داشتن می رفتن کلاس لوید از یوری عذر خواهی کرد و گفت:
ببخشید که امروز صبح بهت سیلی زدن. خودت که خواهر داری می دونی که یه برادر رو خواهرش چقدر حساسه.
یوری:آره میفهمم لوید کون حالا اونو ولش کن ولی خوب روی اون یوکی کثافت رو کم کردی.
لوید:آره بابا دیدی از شدت عصبانیت صورتش قرمز شده بود.
بخش لوسی:
لوسی:اون پسری که تازه اومده کلاس رو دیدی؟
ساکورا:کیو؟
لوسی : بابا کیو سوئو رو میگم پسر عموی یوکی سوئو. ( عکسش اسلاید بالاست)
ساکورا:آها همون یوکی سوئو که داداشت ازش نفرت داره؟
لوسی:زدی تو خال.
میخواستم بگم که اون خیلی خوشگل و جذابه و منم روش کراش دارم.
ساکورا:دیوونه شدی دختر مگه قرار نبود تا آخر این مدرسه رو کسی کراش نزنیم؟
لوسی:خب قلب که این حرف ها حالیش نمیشه.
ساکورا:خب حالا فقط اینو نگو که میخوای اول بهش اعتراف کنی.
لوسی :اوهوم
ساکورا: یعنی تو میخوای اول بهش اعتراف کنی؟ببین اگه اون دوست نداشت چی ؟من نمیخوام قلبت بشکنه.
لوسی:هیچ من حواسم پرت شد الان جلسه شورا داشتیم الان داداشم منتظرمه
فعلا خداحافظ.
ساکورا: خداحافظ
ساکورا تو ذهنش:نمیدونم این دختر چش شده.....
توی دفتر شورا:
لوسی:ببخشید اونی چان که دیر کردم.
لوید :اشکال نداره نه سان.
لوسی:خب حالا مشکل چیه:
لوید :خب میدونی مشکلی نیست ولی یه عضو جدید تو شورا داریم اونم کسی
نیست جز کیو سوئو از کلاس1b.
لوسی تو ذهنش:وا مگه کیو خودش نگفت به شورا بودن علاقه ای نداره.....
لوسی:خب اونوقت کارش چیه؟
لوید:کارشم کمک به معاون شوراست یعنی به عبارت دیگه دستیار معاون شورا.
لوید که اینو گفت لوسی داشت از شدت خوشحالی سکته می زد.
بعدش کیو اومد و به همه سلام کردو لوسی نتونست از شدت خوشحالی خودشو نگه داره و به لوید گفت: اونی چان من حالم بده شد میرم پیش خانم بهداشت.
لوید: باشه نه سان فقط خواهش میکنم مراقب خودت باش .
لوسی :باشه اونی چان.
لوسی رفت سرویس بهداشتی و نرفت پیش خانم بهداشت و اونجا از شدت ذوق بالا و پایین پرید و بعدش برگشت به دفتر شورا.
........تامام..........
برای پارت بعدی ۶تا لایک و ۵تا کامنت
باییییی
بعدش که داشتن می رفتن کلاس لوید از یوری عذر خواهی کرد و گفت:
ببخشید که امروز صبح بهت سیلی زدن. خودت که خواهر داری می دونی که یه برادر رو خواهرش چقدر حساسه.
یوری:آره میفهمم لوید کون حالا اونو ولش کن ولی خوب روی اون یوکی کثافت رو کم کردی.
لوید:آره بابا دیدی از شدت عصبانیت صورتش قرمز شده بود.
بخش لوسی:
لوسی:اون پسری که تازه اومده کلاس رو دیدی؟
ساکورا:کیو؟
لوسی : بابا کیو سوئو رو میگم پسر عموی یوکی سوئو. ( عکسش اسلاید بالاست)
ساکورا:آها همون یوکی سوئو که داداشت ازش نفرت داره؟
لوسی:زدی تو خال.
میخواستم بگم که اون خیلی خوشگل و جذابه و منم روش کراش دارم.
ساکورا:دیوونه شدی دختر مگه قرار نبود تا آخر این مدرسه رو کسی کراش نزنیم؟
لوسی:خب قلب که این حرف ها حالیش نمیشه.
ساکورا:خب حالا فقط اینو نگو که میخوای اول بهش اعتراف کنی.
لوسی :اوهوم
ساکورا: یعنی تو میخوای اول بهش اعتراف کنی؟ببین اگه اون دوست نداشت چی ؟من نمیخوام قلبت بشکنه.
لوسی:هیچ من حواسم پرت شد الان جلسه شورا داشتیم الان داداشم منتظرمه
فعلا خداحافظ.
ساکورا: خداحافظ
ساکورا تو ذهنش:نمیدونم این دختر چش شده.....
توی دفتر شورا:
لوسی:ببخشید اونی چان که دیر کردم.
لوید :اشکال نداره نه سان.
لوسی:خب حالا مشکل چیه:
لوید :خب میدونی مشکلی نیست ولی یه عضو جدید تو شورا داریم اونم کسی
نیست جز کیو سوئو از کلاس1b.
لوسی تو ذهنش:وا مگه کیو خودش نگفت به شورا بودن علاقه ای نداره.....
لوسی:خب اونوقت کارش چیه؟
لوید:کارشم کمک به معاون شوراست یعنی به عبارت دیگه دستیار معاون شورا.
لوید که اینو گفت لوسی داشت از شدت خوشحالی سکته می زد.
بعدش کیو اومد و به همه سلام کردو لوسی نتونست از شدت خوشحالی خودشو نگه داره و به لوید گفت: اونی چان من حالم بده شد میرم پیش خانم بهداشت.
لوید: باشه نه سان فقط خواهش میکنم مراقب خودت باش .
لوسی :باشه اونی چان.
لوسی رفت سرویس بهداشتی و نرفت پیش خانم بهداشت و اونجا از شدت ذوق بالا و پایین پرید و بعدش برگشت به دفتر شورا.
........تامام..........
برای پارت بعدی ۶تا لایک و ۵تا کامنت
باییییی
۲.۲k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.