رمان عشق حقیقی پارت ۴
وقتی کیو رفت لوسی به لوید گفت:اونی چان میخوام یه چیزو باهات در میون
بزارم .
لوید با نگرانی :چیشده نه سان ؟
لوسی:چیز خاصی نیست من عاشق کیو ام.
لوید:آها خب اینو از اول بگو نگرانم کردی. منم فکر کردم چی میخوای بگی. باشه راحت باش . البته خودمم میدونستم چند وقت بود رفتارات یه شکلی شده بود منم فهمیدم عاشق کیو شدی و خودم از قصد کیو رو برات به عنوان دستیار انتخاب کردم.(خدایا به همه یکی از این برادران بهشتی بده. الهی آمین)
لوسی:خیلی دوستت دارم اونی چان ❤
لوید: ولی از یه طرف هم بد شد .
لوسی:چرا مگه چی شده؟
لوید:هیچی یوری تو رو دوست داره.
لوسی: همون بهترین دوست تو؟
لوید:آره
لوسی: خب این خیلی عادیه بیشتر پسرای این مدرسه منو دوست دارن اونم مثل بقیه.
لوید:اگه تو مشکلی باهاش نداری منم ندارم.
کیو تو کلاس: نمیدونم چرا لوید سنپای منو دستیار سوماسان کرد؟ ولی از یه لحاظ خوب شد . من اونو خیلی دوست دارم به عبارت دیگه عاشقشم اینجوری میتونیم بهم نزدیک تر بشیم. فردا هم کنار سوما سان میشینم و درباره علایق هاش ازش میپرسم. چون از ساکورا و بقیه فهمیدم که هفتهی دیگه تولدشه.
بعدش لوسی اومد تو کلاس و وقتی نگاش خورد به کیو قرمز شد.
کیو تو ذهنش:چرا سوماسان وقتی نگاش افتاد به من قرمز شد؟
ای وای یادم رفت ویژگی های ظاهری کیو رو بگم. قد بلند مو های مایل به قهوهای چشای سبز .
آخه کی به من نگاه می کنه.
اعتماد به نفس ۱۰۰-
ولی خودش نمی دونست که نصف دخترای مدرسه روش کراش دارن.
هفته بعد روز تولد لوسی:
لوسی پاشد رفت حموم موهاشو شونه کرد و بعد عطر مو زد به موهاش و بعد یه تینت صورتی زد به لباش و یه لاک صورتی به ناخناش. بعدش یه ذره هم رژ گونه زد به لباش و موهاشو گربه ای کرد و گوشواره و گردنبند و انگشتر و دستبند پروانه ای قرمز انداخت. تو مدرسه همه بهش تبریک میگفتن و وقتی رفت سمت کمدش که کیفشو بزاره یه عالمه کادو ریخت بیرون به هیچ کدومشون توجه نکرد ولی یه لحظه مال کیو رو دید . قلبش تیر کشید و زود بازش کرد . حالا به نظرتون توش چی بود؟
...........تامام...........
باییییی
بزارم .
لوید با نگرانی :چیشده نه سان ؟
لوسی:چیز خاصی نیست من عاشق کیو ام.
لوید:آها خب اینو از اول بگو نگرانم کردی. منم فکر کردم چی میخوای بگی. باشه راحت باش . البته خودمم میدونستم چند وقت بود رفتارات یه شکلی شده بود منم فهمیدم عاشق کیو شدی و خودم از قصد کیو رو برات به عنوان دستیار انتخاب کردم.(خدایا به همه یکی از این برادران بهشتی بده. الهی آمین)
لوسی:خیلی دوستت دارم اونی چان ❤
لوید: ولی از یه طرف هم بد شد .
لوسی:چرا مگه چی شده؟
لوید:هیچی یوری تو رو دوست داره.
لوسی: همون بهترین دوست تو؟
لوید:آره
لوسی: خب این خیلی عادیه بیشتر پسرای این مدرسه منو دوست دارن اونم مثل بقیه.
لوید:اگه تو مشکلی باهاش نداری منم ندارم.
کیو تو کلاس: نمیدونم چرا لوید سنپای منو دستیار سوماسان کرد؟ ولی از یه لحاظ خوب شد . من اونو خیلی دوست دارم به عبارت دیگه عاشقشم اینجوری میتونیم بهم نزدیک تر بشیم. فردا هم کنار سوما سان میشینم و درباره علایق هاش ازش میپرسم. چون از ساکورا و بقیه فهمیدم که هفتهی دیگه تولدشه.
بعدش لوسی اومد تو کلاس و وقتی نگاش خورد به کیو قرمز شد.
کیو تو ذهنش:چرا سوماسان وقتی نگاش افتاد به من قرمز شد؟
ای وای یادم رفت ویژگی های ظاهری کیو رو بگم. قد بلند مو های مایل به قهوهای چشای سبز .
آخه کی به من نگاه می کنه.
اعتماد به نفس ۱۰۰-
ولی خودش نمی دونست که نصف دخترای مدرسه روش کراش دارن.
هفته بعد روز تولد لوسی:
لوسی پاشد رفت حموم موهاشو شونه کرد و بعد عطر مو زد به موهاش و بعد یه تینت صورتی زد به لباش و یه لاک صورتی به ناخناش. بعدش یه ذره هم رژ گونه زد به لباش و موهاشو گربه ای کرد و گوشواره و گردنبند و انگشتر و دستبند پروانه ای قرمز انداخت. تو مدرسه همه بهش تبریک میگفتن و وقتی رفت سمت کمدش که کیفشو بزاره یه عالمه کادو ریخت بیرون به هیچ کدومشون توجه نکرد ولی یه لحظه مال کیو رو دید . قلبش تیر کشید و زود بازش کرد . حالا به نظرتون توش چی بود؟
...........تامام...........
باییییی
۲.۰k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.