دلتنگی بی هوا می آید

دلتنگی بی هوا می آید...
مثلا،در شلوغی و ازدحام و هیاهوی مردم بوی عطرش به مشامت بخورد...
و تا اعماق قلبت رسوخ کند...
و بی قرارت...
و هی سر بچرخانی و در دلت بگویی نکند اینجاست...؟
باید ببینمش...
یا وقتی مشغول قدم زدن در خیابانی و داری تک تک خاطراتت را مرور میکنی...
ناگهان صدای مردانه اش...
آنِ بَم دوست داشتنیِ دلنشینش به گوشت میخورد...
و دوس داری با تمامِ وجود...
صدایش کنی تا مگر از همان «جانِ دلم»هایی که مواقعی خودت را برایش لوس میکردی نثارت کند...
دلتنگی خبر نمیکند جـانم...
دلتنگی همیشه و همه جـا هست...
کاش همان موقعی که می رفتی‌،
این دلتنگی هایِ لعنتی را راهم
با خودت می بردی...

می باری ای باران
و می شویی زمین را

اما نمی شویی
دلِ اندوهگین را ،،،
دیدگاه ها (۷)

بالاخره تموم شد!...خنده هامون،گریه هامون...قهر کردن و آشتی ک...

" بنام پدر " " پدر " یعنی تپش درقلب خانه" پدر " یعنی تسلط بر...

هیچکس خودش را در هیچ رابطه ای مقصر نمیداندهمه ی ما آنقدر غرو...

به آدمهای در رفت و آمد اعتماد نکنید!"میروند"به بهانه ی پیدا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط