سرِ من مستِ جمالت، دلِ من دامِ خیالت
سرِ من مستِ جمالت، دلِ من دامِ خیالت
گُهرِ دیده نثارِ، کفِ دریایِ تو دارد ،،،
اگرم در نگشایی، ز رهِ بام درآیم
که زهی جانِ لطیفی، که تماشایِ تو دارد ،،،
به دو صد بام برآیم، به دو صد دام درآیم
چه کنم! آهویِ جانم، سرِ صحرایِ تو دارد ،،،
مولانا
گُهرِ دیده نثارِ، کفِ دریایِ تو دارد ،،،
اگرم در نگشایی، ز رهِ بام درآیم
که زهی جانِ لطیفی، که تماشایِ تو دارد ،،،
به دو صد بام برآیم، به دو صد دام درآیم
چه کنم! آهویِ جانم، سرِ صحرایِ تو دارد ،،،
مولانا
۱.۶k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.