میدونم اگه ساعتها وایسم تو اون خیابونِ همیشگی نمیاد ولی د
میدونم اگه ساعتها وایسم تو اون خیابونِ همیشگی نمیاد ولی دلم میخواد یه بار دیگه برم اونجا بایستم و از دور اومدنشو تماشا کنم...
میدونم دیگه،نگاهاش به نگاهای من گره نمیخوره ولی از خدامه یه بار دیگه
از خجالت و عشق لبخند بزنم از ته دل...
میدونم،
دیگه اون لباسیو که من دوست دارمو نمیبنم توی تنش،ولی ضعف میرم واسه اینکه قربون صدقش برم و بهش بگم
قشنگ ترینی...
میدونم،
بی من خوشه...زندگیش راحت تره
جای خالیم حس نمیشه، ولی دلم پر میزنه
برای اینکه یه بار دیگه ببینمش و بگیرم توی آغوشم اونو،باهاش باز بخندم به دنیا و آروم شم بعد این همه طوفان..
بوی تنش داره میپره،
بدون اون سخت میگذره،
هنوز آخرین دیدار برام حسرته
نگفت چرا اخه این بارِ اخره؟
من خوب نگاش نکردم
هنوز بدهکارم به اون زیبایی و افسون و هیبت
بوسه و شادی و مستی...
من بدهکارم،به اون
قدرِ این شبا...
باید اون لحظه ها
بیشتر و بیشتر میرسید صدا
که:
تو رو دوست دارم...دوست دارم
اندازه یه دنیا...!
اخرین باری که من،
مال من و جانِ من
پیشم بود،حواس پرت بود و هوا گرم...
حالا توی این خزون،
طلبکارم از همه حتی از تو
که چرا تنهایی،سهم من از این عشق شد...
.
سخت میگذره این روزا،مثل این نفسام
قفل شده همه چیز و نمیره جلو این دقیقه های لعنتی...
مشت شده دستام و گره کور خورده این
من به دل!و عقل جلو دار نیست که بگیره منو از تو و اون گذشته...
میدونم،
جای هیچ کسی خالی نمیمونه و پر میشه جای ادمی با ادم بعدی و حس و حال جدیدی
اما اونیکه میدونه خدا یکیه و یار یکی
چه کنه؟!
بگو چه کنه...
میدونم دیگه،نگاهاش به نگاهای من گره نمیخوره ولی از خدامه یه بار دیگه
از خجالت و عشق لبخند بزنم از ته دل...
میدونم،
دیگه اون لباسیو که من دوست دارمو نمیبنم توی تنش،ولی ضعف میرم واسه اینکه قربون صدقش برم و بهش بگم
قشنگ ترینی...
میدونم،
بی من خوشه...زندگیش راحت تره
جای خالیم حس نمیشه، ولی دلم پر میزنه
برای اینکه یه بار دیگه ببینمش و بگیرم توی آغوشم اونو،باهاش باز بخندم به دنیا و آروم شم بعد این همه طوفان..
بوی تنش داره میپره،
بدون اون سخت میگذره،
هنوز آخرین دیدار برام حسرته
نگفت چرا اخه این بارِ اخره؟
من خوب نگاش نکردم
هنوز بدهکارم به اون زیبایی و افسون و هیبت
بوسه و شادی و مستی...
من بدهکارم،به اون
قدرِ این شبا...
باید اون لحظه ها
بیشتر و بیشتر میرسید صدا
که:
تو رو دوست دارم...دوست دارم
اندازه یه دنیا...!
اخرین باری که من،
مال من و جانِ من
پیشم بود،حواس پرت بود و هوا گرم...
حالا توی این خزون،
طلبکارم از همه حتی از تو
که چرا تنهایی،سهم من از این عشق شد...
.
سخت میگذره این روزا،مثل این نفسام
قفل شده همه چیز و نمیره جلو این دقیقه های لعنتی...
مشت شده دستام و گره کور خورده این
من به دل!و عقل جلو دار نیست که بگیره منو از تو و اون گذشته...
میدونم،
جای هیچ کسی خالی نمیمونه و پر میشه جای ادمی با ادم بعدی و حس و حال جدیدی
اما اونیکه میدونه خدا یکیه و یار یکی
چه کنه؟!
بگو چه کنه...
۱۵.۵k
۰۷ دی ۱۳۹۹