بسم رب الزهرا...
بسم رب الزهرا...
آقا سلام..
روضه ی مادر شروع شد...
نیمه های شب..
صدای زجه های کیست که می آید؟
خوب گوش کنید...
صدای حیدر است!!!
آه..
چرا کوه شوکت اینگونه خزان شده؟؟؟
به شکوه رو به حسن میکند و میپرسد چه دیدی باباااا؟؟ این تورم حاصل چیست؟؟ این بازو و این پهلو؟؟؟
تو میدانی؟؟؟؟
حسن با سختی و سینه ی تنگ جواب میدهد...
بااااباااااا..
من آگهم..
مادرم را که دیدم...
ندیدی..
بی حیا اورا کتک زد...
ندیدی..
بابا بخدا از فرط غیرت جانم به لب آمده بود..
اما...
هرچه من قد کشیدم..
بی حیا قدش بلند بود!!
خواستم بگویم که چه شد...
اما با صورتی خونی گفت..
نکند بابا بفهمد حسنم..
بابا نبودی..
روی خاک افتاد..
خون، از گوشش میچکید...
بابا نبودی و گذشت..
ماجرای درب و دیوار را دیدی خودت پس بگذرم..
پشت سر دست به شالت میگرفت..
باز هم اورا زدند..
این صحنه هارا هم ندیدی بابا..
کاش میدیدی که با قلاف،آن مغیره به بازو میزد..
مادرم را که دیدم...
ندیدی بابا..
**(((میرزا)))**
*((نوای مجنون))*
آقا سلام..
روضه ی مادر شروع شد...
نیمه های شب..
صدای زجه های کیست که می آید؟
خوب گوش کنید...
صدای حیدر است!!!
آه..
چرا کوه شوکت اینگونه خزان شده؟؟؟
به شکوه رو به حسن میکند و میپرسد چه دیدی باباااا؟؟ این تورم حاصل چیست؟؟ این بازو و این پهلو؟؟؟
تو میدانی؟؟؟؟
حسن با سختی و سینه ی تنگ جواب میدهد...
بااااباااااا..
من آگهم..
مادرم را که دیدم...
ندیدی..
بی حیا اورا کتک زد...
ندیدی..
بابا بخدا از فرط غیرت جانم به لب آمده بود..
اما...
هرچه من قد کشیدم..
بی حیا قدش بلند بود!!
خواستم بگویم که چه شد...
اما با صورتی خونی گفت..
نکند بابا بفهمد حسنم..
بابا نبودی..
روی خاک افتاد..
خون، از گوشش میچکید...
بابا نبودی و گذشت..
ماجرای درب و دیوار را دیدی خودت پس بگذرم..
پشت سر دست به شالت میگرفت..
باز هم اورا زدند..
این صحنه هارا هم ندیدی بابا..
کاش میدیدی که با قلاف،آن مغیره به بازو میزد..
مادرم را که دیدم...
ندیدی بابا..
**(((میرزا)))**
*((نوای مجنون))*
۱.۵k
۱۵ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.