نمیدونم از چی بگم

نمیدونم از چی بگم
.
.
.
از خون #شهدا یی که رفتن تا الان راحت سرمونو روی بالش بذاریم

یا از گریه های مظلومانه ی بچه های #مدافعان_حرم

از سوختن #چادر پشت در

یا از #میخ_مسمار

هر عقیده ای که داشته باشیم ،

اونایی که به خاطر #دین از همه چیزشون گذشتن ،

اونایی که جون دادن تا الان ماها #آرامش داشته باشیم ،

اونایی که همه چیزشونو برای #خدا دادن

برای ما قابل احترامن

هر عقیده ای که داشته باشی :

یاد #عاشورا و #امام_حسین (علیه السلام ) که میفتی اشک از چشمات جاری میشه ...

پس بیا فکر کن که امام حسین واسه چی شهید شد

چرا چادر #فاطمه پشت در سوخت ولی از سرش نیفتاد...

چرا #شهدا رفتن و #شهید شدن ؟

به خاطر اینکه #اسلام باقی بمونه

حالا

یادت نره با #گناه داری پا رو #خون کیا میذاری ...

لطفا این مطلبو به اشتراک بزارید
دیدگاه ها (۱۰)

قبلنا یه #پدیده ای بود به نام #خواب که شب ها اتفاق میفتاد .....

کار به توهین و بد وبیراه گفتن کشیده بودحاجی خونسرد نشسته بود...

روی #فرش #دل من جوهری از #عشق تو ریختآمدم پاک کنم عشق تو را ...

تنها نگذارم در #میدان #ولی را مولایم ، رهبرم #سید_علی را

Scenario :: Lost Love :: Part :: ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط