فجیع تر از خبر رفتن ات،
فجیعتر از خبر رفتنات،
رفتنات بود
و تا مرز کوری گریستم آنشب
چراکه تفاوت هولناکی بود میان شنیدن و دیدن
چراکه باید چشمهایم را فراموش میکردم
و بر دو چاه تلنبار از خاطره سرپوش میگذاشتم
چشمهایم را بستم امّا
نگاهم به درون باز شد
و دیدم چگونه زنی در تمام گوشههای تاریکم مویه میکرد
و دهانش
هنگام ادای آخرین «دوستت دارم» فلج شده بود
صبح
زیر شانهاش را گرفتم
تا نردههای سبز بدرقهاش کردم
و سپردم هر هشت ساعت تلقینش دهند
که «هرجیبی سوراخی دارد اندازۀ افتادنِ یک کلید»
جملهایکه از شنیدنش
زارزار
زیر خنده زد .
.
کلید خانهام از سوراخ جیب مردی افتاده است
سالهاست بیرونِ خودم ایستادهام
و از سوراخ کلید، زنی را نگاه میکنم
که در تمام گوشههای تاریکم کز کرده است
و هر هشت ساعت
قاهقاه
گریه میکند.
#لیلاکردبچه
رفتنات بود
و تا مرز کوری گریستم آنشب
چراکه تفاوت هولناکی بود میان شنیدن و دیدن
چراکه باید چشمهایم را فراموش میکردم
و بر دو چاه تلنبار از خاطره سرپوش میگذاشتم
چشمهایم را بستم امّا
نگاهم به درون باز شد
و دیدم چگونه زنی در تمام گوشههای تاریکم مویه میکرد
و دهانش
هنگام ادای آخرین «دوستت دارم» فلج شده بود
صبح
زیر شانهاش را گرفتم
تا نردههای سبز بدرقهاش کردم
و سپردم هر هشت ساعت تلقینش دهند
که «هرجیبی سوراخی دارد اندازۀ افتادنِ یک کلید»
جملهایکه از شنیدنش
زارزار
زیر خنده زد .
.
کلید خانهام از سوراخ جیب مردی افتاده است
سالهاست بیرونِ خودم ایستادهام
و از سوراخ کلید، زنی را نگاه میکنم
که در تمام گوشههای تاریکم کز کرده است
و هر هشت ساعت
قاهقاه
گریه میکند.
#لیلاکردبچه
۱۶۱
۱۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.