فیک جیمین:عشق/پارت سوم
خیلی خسته بودم زود رفتم داخل تخت خوابم و خوابیدم .
صبح شد زنگ گوشیم خورد و بیدار شوم اولش تو حال خودم نبودم یهدفعه گوشیم زنگ خورد .
من:بله
جیمین:منم جیمین بیداری
من:عا شما ای وای الان یادم اومد آره بیدارم تو کجایی
جیمین:پشت در
من:چی باشه منتظر باش الان میام
جیمین:اوکی
از جام پاشدم رفتم دستشویی و بعد لباسامو پوشیدم و کیفمو برداشتم رفتم پایین با خودم گفتم:نباید امروز رو خراب کنم اوهوم آره من میتونم
رفتم پایین سوار ماشین شدم.
جیمین:سلام خانوم خوشگله
من:سلام
جیمین:خب بریم
تو راه بودیم .
جیمین:راستی چیزی خوردی
من:نه عجله کردم نتونستم بخورم تو چطور
جیمین: نه راستش نخواستم دیر بکنم یادم رف
من خندم گرفت
جیمین:پس بریم یه چیزی بخوریم بعد بریم تمرین
من:باش
رفتیم تو رستوران و خیلی خلوت بود
من:چی بخوریم
جیمین:چی دلت میخواد
من:فرقی نداره
جیمین:چه تعارفی هستی باشه همینجا بشین الان بیام
من:باشه😅
چند دیقه بعد اومد و صبحونمون رو خوردیم خیلی گرسنه بودیم آخه شامم نخورده بودیم.
خلاصه رسیدیم سر تمرین هیچکی نبود
من:چه خوب هیچکی نیس راحت تمرین نیکتیم
جیمین: آره خوب شد کلیدو از مربی گرفتم😂
سوار موتور شدیم و حرکت کردیم هووووو چه حالی میده
من:من اول میشم
جیمین:فک کردی چون من میبرمت
سرعتمو زیاد کردم ، سر پیچ به خاطر سرعت زیادم موتورم سر خورد داشتم میوفتادم
جیمین ویو : دیدم سرعتش زیاد شده سر پیچ سر خورد دستشو گرفتم خودمم افتادم .
ات ویو:چشامو بستم داشتم میچرخید آخرش واستادم اما چطور من کجام چشامو وا کردم .
دیدم بغل جیمینم با دستاش منو گرفته اما خودش افتاده زمین . زود از روش بلند شدم.
جیمین:حالت خوبه چیزیت نشد؟
من: من خوبم تو خوبی ببخشید
جیمین: نه بابا اشکال نداره
من:واقعا چیزیت نشد
جیمین:من خوبم
من:باشه ممنون
جیمین:چرا
من: هیچی ولش کن
جیمین:باشه😂😂
من:بیا یکم استراحت کنیم بعد ادامه بدیم
بعد تمرین رفتیم سر کلاس زنگ ادبیات بود اصلا خوشم نمیومد
زنگ خورد جیمین اومد و گفت بیا بریم بیرون
من:باشه
دخترا بدجوری داشتن نگام میکردن نمیفهمم چرا 😐😐🤣
بلاخره کلاس تموم شد و رفتیم دوباره برا تمرین موتور سواری
مربی اومده بود.
لباس فرمم رو پوشیدم و کلامو گذاشتم یکدفعه دیدم ۵ تا پسر وایستادم جلوم.
من:چیه
پسرا:هه میبینم زبون وا کردی نازک نارنجی
من:حرف دهنتو بفهم
پسرا: فک کردی کی هستی جای تو اینجا نیس برو بیرون دختر هرزه زبون نفهم موتورت ازت بزر گه تو میخوای موتور برونی هه برو بشین درستو بخون نقاشیتو بکش قاطی ما نشو کوچولو
من:اشکام سرازیر شد تا حالا کسی بهم هرزه نگفته بود .
جیمین داشت با مربی حرف میزد که یکدفعه دید اشکام سرازیر شده .
من یکدفعه نفهمیدم چی شد که...
لایک۳۰
کامنت فراموش نشه
صبح شد زنگ گوشیم خورد و بیدار شوم اولش تو حال خودم نبودم یهدفعه گوشیم زنگ خورد .
من:بله
جیمین:منم جیمین بیداری
من:عا شما ای وای الان یادم اومد آره بیدارم تو کجایی
جیمین:پشت در
من:چی باشه منتظر باش الان میام
جیمین:اوکی
از جام پاشدم رفتم دستشویی و بعد لباسامو پوشیدم و کیفمو برداشتم رفتم پایین با خودم گفتم:نباید امروز رو خراب کنم اوهوم آره من میتونم
رفتم پایین سوار ماشین شدم.
جیمین:سلام خانوم خوشگله
من:سلام
جیمین:خب بریم
تو راه بودیم .
جیمین:راستی چیزی خوردی
من:نه عجله کردم نتونستم بخورم تو چطور
جیمین: نه راستش نخواستم دیر بکنم یادم رف
من خندم گرفت
جیمین:پس بریم یه چیزی بخوریم بعد بریم تمرین
من:باش
رفتیم تو رستوران و خیلی خلوت بود
من:چی بخوریم
جیمین:چی دلت میخواد
من:فرقی نداره
جیمین:چه تعارفی هستی باشه همینجا بشین الان بیام
من:باشه😅
چند دیقه بعد اومد و صبحونمون رو خوردیم خیلی گرسنه بودیم آخه شامم نخورده بودیم.
خلاصه رسیدیم سر تمرین هیچکی نبود
من:چه خوب هیچکی نیس راحت تمرین نیکتیم
جیمین: آره خوب شد کلیدو از مربی گرفتم😂
سوار موتور شدیم و حرکت کردیم هووووو چه حالی میده
من:من اول میشم
جیمین:فک کردی چون من میبرمت
سرعتمو زیاد کردم ، سر پیچ به خاطر سرعت زیادم موتورم سر خورد داشتم میوفتادم
جیمین ویو : دیدم سرعتش زیاد شده سر پیچ سر خورد دستشو گرفتم خودمم افتادم .
ات ویو:چشامو بستم داشتم میچرخید آخرش واستادم اما چطور من کجام چشامو وا کردم .
دیدم بغل جیمینم با دستاش منو گرفته اما خودش افتاده زمین . زود از روش بلند شدم.
جیمین:حالت خوبه چیزیت نشد؟
من: من خوبم تو خوبی ببخشید
جیمین: نه بابا اشکال نداره
من:واقعا چیزیت نشد
جیمین:من خوبم
من:باشه ممنون
جیمین:چرا
من: هیچی ولش کن
جیمین:باشه😂😂
من:بیا یکم استراحت کنیم بعد ادامه بدیم
بعد تمرین رفتیم سر کلاس زنگ ادبیات بود اصلا خوشم نمیومد
زنگ خورد جیمین اومد و گفت بیا بریم بیرون
من:باشه
دخترا بدجوری داشتن نگام میکردن نمیفهمم چرا 😐😐🤣
بلاخره کلاس تموم شد و رفتیم دوباره برا تمرین موتور سواری
مربی اومده بود.
لباس فرمم رو پوشیدم و کلامو گذاشتم یکدفعه دیدم ۵ تا پسر وایستادم جلوم.
من:چیه
پسرا:هه میبینم زبون وا کردی نازک نارنجی
من:حرف دهنتو بفهم
پسرا: فک کردی کی هستی جای تو اینجا نیس برو بیرون دختر هرزه زبون نفهم موتورت ازت بزر گه تو میخوای موتور برونی هه برو بشین درستو بخون نقاشیتو بکش قاطی ما نشو کوچولو
من:اشکام سرازیر شد تا حالا کسی بهم هرزه نگفته بود .
جیمین داشت با مربی حرف میزد که یکدفعه دید اشکام سرازیر شده .
من یکدفعه نفهمیدم چی شد که...
لایک۳۰
کامنت فراموش نشه
۸.۰k
۱۱ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.