نوشت: «الان چه احساسی داری؟ عشق؟»
نوشت: «الان چه احساسی داری؟ عشق؟»
با خودم فکر کردم که از من تا عشق، انگار فقط یکقدم فاصلهست. یک قدم مونده تا عاشق شم اما جسارت برداشتن این قدم و ندارم. جرئتش رو ندارم که خودم و به جهان دیگهای بسپارم.
براش نوشتم: «تو بعضی فیلمها، یکی از بازیگرها اتفاقی دستش میخوره به یه آجر و اون دیوار از هم باز میشه، نور از پشت دیوار میزنه بیرون و یه دنیای ناشناخته اون پشت نشون داده میشه، یا کتابخونه و کمد میچرخه و پشتش یه باغ بزرگه، اونجاست که اون بازیگر باید انتخاب کنه میخواد بره و تجربه کنه اون دنیای دیگه رو یا میخواد بمونه، اون چند صدم ثانیه مکث و دیدی؟ من دقیقا همونجا وایسادم.»
#زهره_احمدی.
با خودم فکر کردم که از من تا عشق، انگار فقط یکقدم فاصلهست. یک قدم مونده تا عاشق شم اما جسارت برداشتن این قدم و ندارم. جرئتش رو ندارم که خودم و به جهان دیگهای بسپارم.
براش نوشتم: «تو بعضی فیلمها، یکی از بازیگرها اتفاقی دستش میخوره به یه آجر و اون دیوار از هم باز میشه، نور از پشت دیوار میزنه بیرون و یه دنیای ناشناخته اون پشت نشون داده میشه، یا کتابخونه و کمد میچرخه و پشتش یه باغ بزرگه، اونجاست که اون بازیگر باید انتخاب کنه میخواد بره و تجربه کنه اون دنیای دیگه رو یا میخواد بمونه، اون چند صدم ثانیه مکث و دیدی؟ من دقیقا همونجا وایسادم.»
#زهره_احمدی.
۶.۳k
۲۷ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.