part46
part46
علی:
صبح از خواب پاشدم رفتم بانک یسری کارداشتم اونو انجا دادم
بد با سپهر حرف زدم
که یه کنسرت بزاریم تهران
چون خیلی وقته کنسرت نزاشتمم ترک جدیدم که ندادم بیرون
گفتم حالا یکنسرتی بزاریم
دلم برای فنا همخونیه جمعیت حس وحال کنسرت
خیلی تنگ شده
حال روحیم اصن خوب نیست
فکر نکنم کنسرته خوبی بشه چون حالم اوکی نیست
رفتم سمت تیمارستان
وقتی رسیدم باچیزی که دیدم انگار شاخ دراوردم
باورم نمیشد این همون نیکای دیروزیه
اون پسره فکر نکنم متین باشه اصلا شبیهش نیست
نیکاچقدر حالش بهتر شده وسط حیاط با این پسره داره میخنده
ای خدایا شکرت
نیکا-وای رضا خدا نکشتت پاره شدم
رضا-نخ سوزن بیارم
نیکا-بی تربیت
رضا-گوشیه نیکا رو نیمکت حیاط بود برداشتم
اگه گوشیتو میخوای باید من بگیری
شروع کردم دوییدن
نیکا-بده من گوشیمو
بده عوضی اگه دستم بهت برسه
لهت میکنم اشغال تفو
احمق بدهههههههههههه
عه رضا اذیت نکن دیگه
همینطور داشت میدویدمنم پشت سرش که
خوردم به ینفر
سرمو اوردم بالا که باعلی روبه رو شدم
علی-سلام دوردونه ی داداش
قربون خندهات بشم من چقد دلم برای خنده هات تنگ شده بود
همیشه همینجوری بخند زندگی من
رضا-ای وای خسته شدم
عه سلام اقای یاسینی
علی-سلام
نیکا-داداش ایشون معالج جدیدمن
گوشیمو بده
داداش رضا
رضا داداش
رضا-خوشبختم
علی-همچنین
خوب کارتون و بلدیدا یه روزه خواهرم شده مثل قبل
رضا-اختیار دارید
نیکا-واقعا عالیه اصلا مثل بقیه نیست
خیلی بامریضش راحت ارتباط برقرار میکنه اصلا عالی
رضا-حالا اونهمه هم نه
که شما میگی
علی-خیلی ممنونم ازتون
لطف کردید
رضا-خواهش میکنم
وظیفه بود من میرم راحت باشید
نیکا-گوشیم
رضا-اها بفرما
علی-بیا بغلم ببینمت دلم برات شده بود یذره
من فدای چشای قهوه ایت بشم اخه
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
علی:
صبح از خواب پاشدم رفتم بانک یسری کارداشتم اونو انجا دادم
بد با سپهر حرف زدم
که یه کنسرت بزاریم تهران
چون خیلی وقته کنسرت نزاشتمم ترک جدیدم که ندادم بیرون
گفتم حالا یکنسرتی بزاریم
دلم برای فنا همخونیه جمعیت حس وحال کنسرت
خیلی تنگ شده
حال روحیم اصن خوب نیست
فکر نکنم کنسرته خوبی بشه چون حالم اوکی نیست
رفتم سمت تیمارستان
وقتی رسیدم باچیزی که دیدم انگار شاخ دراوردم
باورم نمیشد این همون نیکای دیروزیه
اون پسره فکر نکنم متین باشه اصلا شبیهش نیست
نیکاچقدر حالش بهتر شده وسط حیاط با این پسره داره میخنده
ای خدایا شکرت
نیکا-وای رضا خدا نکشتت پاره شدم
رضا-نخ سوزن بیارم
نیکا-بی تربیت
رضا-گوشیه نیکا رو نیمکت حیاط بود برداشتم
اگه گوشیتو میخوای باید من بگیری
شروع کردم دوییدن
نیکا-بده من گوشیمو
بده عوضی اگه دستم بهت برسه
لهت میکنم اشغال تفو
احمق بدهههههههههههه
عه رضا اذیت نکن دیگه
همینطور داشت میدویدمنم پشت سرش که
خوردم به ینفر
سرمو اوردم بالا که باعلی روبه رو شدم
علی-سلام دوردونه ی داداش
قربون خندهات بشم من چقد دلم برای خنده هات تنگ شده بود
همیشه همینجوری بخند زندگی من
رضا-ای وای خسته شدم
عه سلام اقای یاسینی
علی-سلام
نیکا-داداش ایشون معالج جدیدمن
گوشیمو بده
داداش رضا
رضا داداش
رضا-خوشبختم
علی-همچنین
خوب کارتون و بلدیدا یه روزه خواهرم شده مثل قبل
رضا-اختیار دارید
نیکا-واقعا عالیه اصلا مثل بقیه نیست
خیلی بامریضش راحت ارتباط برقرار میکنه اصلا عالی
رضا-حالا اونهمه هم نه
که شما میگی
علی-خیلی ممنونم ازتون
لطف کردید
رضا-خواهش میکنم
وظیفه بود من میرم راحت باشید
نیکا-گوشیم
رضا-اها بفرما
علی-بیا بغلم ببینمت دلم برات شده بود یذره
من فدای چشای قهوه ایت بشم اخه
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
۳.۵k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.