جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۴۸
ا.ت : کوک ؟
کوک : جان کوک
ا.ت : عاشقتم
کوک : من بیشتر قلب من
ا.ت : ( بوسه ای رو لب کوک کاشت )
ویو ا.ت : لب کوک رو بوسیدم ک محکم منو تو بغلش کشیدو یه دستش رو دور کمر باریکم و اون یکی رو دور گردم گذاشت و شروع کرد ب مک زدن لبام ....
ویو کوک : دوتامونم خسته بودیم و رسیده بودیم عمارت خودمون ولی با بوسه ای ک ا.ت رو لبام کاشت روانیم کرد و تنم و وادار ب همراهی بیشترش کرد .... امشب میخواستم حسش کنم ! حسی ک با یه بوسه بهم میداد فراتر از چیزی بود ک آدم تصورش میکرد حالا تصور تجربه جسم و تنش کل وجودمو وادار ب اون کار میکرد ( نویسنده : خوب میدونین کدوم کار 😈 )
ویو ا.ت : بعد چندمین ک از هم جدا سدیم کوک منو در عرض چند ثانیه بلندم کرد و با بوسه رو لبام ب سمت اتاق حرکت کرد .... منظورش از این کار رو فهمیدم خودمم هوس کرده بودم بلاخره قانونی ک مال هم شده بودیم جسمی ک دیگه چیزی نی
ویو کوک : در اتاق رو با پام باز کردم و ا.ت رو روی تخت گذاشتم و در اتاق رو دو قفلی قفل کردمو خماری سمت ا.ت حرکت کردم و به ثانیه نکشیده روش خیمه زدمو و با انجام بوسه ای عمیق و پر از عشق و در آوردن لباساش با کیس مارک های بنفش و درد ناک ک مالکیتم رو بدن ا.ت رو ب همه نشون میداد شروع کردم و .....
ویو نویسنده : شبشون تبدیل به یه شب رویایی و پر از حس و عشق تبدیل شده بود یه شب طولانی یه شبی ک اونا کاملا مال هم شده بودن و پیوندشون عبدی شده بود عشقشون نسبت به هم دیگه اونقدری زیاد بود ک یه تار موی همو با بهشت هم عوض نمیکردن .... اونقدری همو دوست داشتن که میشه گفت این عشقه یه حس ، یه جان و یه معنای مقدس رو میده ولی دنیا ک همیشه یه جور نیست اگه ب روت بخنده و باعث لبخندت بشه بی رحمانه اشک چشاتو میریزه .....
نویسنده : برو بچ تورو ناموستون قسم لایک کنین ک بعد چند پارت فصل ۳ شروع میشه که ا.ت ب معنای واقعی بدبختی میکشه😂🎀
ادامه دارد ...
لایک ؟ کامنت ؟🎀
# پارت ۴۸
ا.ت : کوک ؟
کوک : جان کوک
ا.ت : عاشقتم
کوک : من بیشتر قلب من
ا.ت : ( بوسه ای رو لب کوک کاشت )
ویو ا.ت : لب کوک رو بوسیدم ک محکم منو تو بغلش کشیدو یه دستش رو دور کمر باریکم و اون یکی رو دور گردم گذاشت و شروع کرد ب مک زدن لبام ....
ویو کوک : دوتامونم خسته بودیم و رسیده بودیم عمارت خودمون ولی با بوسه ای ک ا.ت رو لبام کاشت روانیم کرد و تنم و وادار ب همراهی بیشترش کرد .... امشب میخواستم حسش کنم ! حسی ک با یه بوسه بهم میداد فراتر از چیزی بود ک آدم تصورش میکرد حالا تصور تجربه جسم و تنش کل وجودمو وادار ب اون کار میکرد ( نویسنده : خوب میدونین کدوم کار 😈 )
ویو ا.ت : بعد چندمین ک از هم جدا سدیم کوک منو در عرض چند ثانیه بلندم کرد و با بوسه رو لبام ب سمت اتاق حرکت کرد .... منظورش از این کار رو فهمیدم خودمم هوس کرده بودم بلاخره قانونی ک مال هم شده بودیم جسمی ک دیگه چیزی نی
ویو کوک : در اتاق رو با پام باز کردم و ا.ت رو روی تخت گذاشتم و در اتاق رو دو قفلی قفل کردمو خماری سمت ا.ت حرکت کردم و به ثانیه نکشیده روش خیمه زدمو و با انجام بوسه ای عمیق و پر از عشق و در آوردن لباساش با کیس مارک های بنفش و درد ناک ک مالکیتم رو بدن ا.ت رو ب همه نشون میداد شروع کردم و .....
ویو نویسنده : شبشون تبدیل به یه شب رویایی و پر از حس و عشق تبدیل شده بود یه شب طولانی یه شبی ک اونا کاملا مال هم شده بودن و پیوندشون عبدی شده بود عشقشون نسبت به هم دیگه اونقدری زیاد بود ک یه تار موی همو با بهشت هم عوض نمیکردن .... اونقدری همو دوست داشتن که میشه گفت این عشقه یه حس ، یه جان و یه معنای مقدس رو میده ولی دنیا ک همیشه یه جور نیست اگه ب روت بخنده و باعث لبخندت بشه بی رحمانه اشک چشاتو میریزه .....
نویسنده : برو بچ تورو ناموستون قسم لایک کنین ک بعد چند پارت فصل ۳ شروع میشه که ا.ت ب معنای واقعی بدبختی میکشه😂🎀
ادامه دارد ...
لایک ؟ کامنت ؟🎀
- ۱۴.۹k
- ۲۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط