من میخواستم پیر شوم کنارت

من میخواستم پیر شوم کنارت،
قرص هایت را سر ساعت بدهم دستت و عصر ها باهم قدم بزنیم...
من میخواستم زن خانه تو باشم،
تا ابد،از آنها که بعد از چهل و اندی سال زندگی مشترک میدانند که مردشان دوست دارد چای تازه دم با عطر دارچین را کی بخورد...
من میخواستم بشوم مادر بچه های تو،
بعد زل بزنم توی چشم های بچه هایمان و خدا را شکر کنم که چشم هایشان شبیه توست...
من دوست داشتم در را خودم به رویت باز کنم،
و خودم را در آغوشت بیندازم ،
بعد هم کیفت را از دستت بگیرم
و بوسه بکارم روی گونه ات و بگویم خسته نباشی سایه سر...
من میخواستم این موها توی چهل سالگی و توی خانه تو،خانه من و تو شروع کند به سفید شدن....
نه توی بیست و یک سالگی و در حسرت ما شدنِ من و تو...
#فاطمه_جوادی
دیدگاه ها (۹)

نگاهت اعتدال را به هم میزند!صلح‌ها شکسته،و عهدنامه‌ها خوراک ...

مادرت تو را می بیندبرادرت ، پدرت، مردمِ غریبههزار نفر تو را ...

واژه ها را از دهانم یک به یک دزدید و رفتسهم من از عشق شد شعر...

تا آمدم بدزدمتپدرت رییس جمهور شدبا چند محافظ غول پیکر.برادرت...

بچه ها. میخوام یه سناریو تک پارتی راجب خانواده‌ی خودم درست ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط