🍃بلندترین آرزوی عالم
🍃بلندترین آرزوی عالم
شباهتها همیشه در ظاهر نیست.
میشود دو نفر، چشم و ابرویشان شبیه هم نباشد
ولی مثل هم باشند
طوری که وقتی یکیشان را دیدی
گویی دیگری را دیدهای.
شباهتها همیشه در ظاهر نیست.
میشود یک کور، شبیه فرد بینایی باشد
و یک گنگ، شبیه سخنوری توانا
و یک سیاه، شبیه یک سفیدپوست
و حتّی یک زشت، شبیه یک زیبا.
آقا!
من که تو را ندیدهام؛ امّا دلم میگوید
این عکسی که از من روی دیوار دلت گذاشتهای
شبیه خود توست. خودِ خودِ تو.
من که تو را ندیدهام و نمیدانم چه شکلی هستی
امّا وقتی این عکس را میبینم
کمتر دلم برای تو تنگ میشود.
اصلاً انگار با تماشای این عکس
نشستهام و دارم خیره خیره صورت تو را نگاه میکنم.
این عکس چرا این طور است
که وقتی نگاهش میکنی
بیشتر از آن که چشم و ابروی آن
صید نگاه آدم شود
شباهتش به تو به دل آدم الهام میشود.
این همه عکس روی دیوار دلت نشسته
و دارم یکی یکی نگاهشان میکنم
یکی سفید و یکی سیاه
یکی سرخ و یکی زرد است
یکی چشمهای درشت دارد
و دیگری چشمهایی ریز
یکی موهای بلند و دیگری اصلاً مو ندارد
یکی ابروان کشیده، یکی ابروانی که به زور دیده میشود
و آن یکی پیشانی بلند و ...
ولی این عکسها همه شبیه هم هستند.
چرا هر کاری میکنم نمیتوانم فرقی بگذارم میان این عکسها؟
چرا این همه تفاوت ظاهری
روی این شباهت را نمیپوشاند؟
چه قدر این شباهت باید بزرگ باشد
که این همه تفاوت، قدرت پوشاندنش را نداشته باشند؟
باید مثل تو شوم
این بزرگترین حرفی است
که این عکس با من میزند
و یک روز میشوم مثل تو، میبینی!
روزت بخیر بلندترین آرزوی عالم!
شباهتها همیشه در ظاهر نیست.
میشود دو نفر، چشم و ابرویشان شبیه هم نباشد
ولی مثل هم باشند
طوری که وقتی یکیشان را دیدی
گویی دیگری را دیدهای.
شباهتها همیشه در ظاهر نیست.
میشود یک کور، شبیه فرد بینایی باشد
و یک گنگ، شبیه سخنوری توانا
و یک سیاه، شبیه یک سفیدپوست
و حتّی یک زشت، شبیه یک زیبا.
آقا!
من که تو را ندیدهام؛ امّا دلم میگوید
این عکسی که از من روی دیوار دلت گذاشتهای
شبیه خود توست. خودِ خودِ تو.
من که تو را ندیدهام و نمیدانم چه شکلی هستی
امّا وقتی این عکس را میبینم
کمتر دلم برای تو تنگ میشود.
اصلاً انگار با تماشای این عکس
نشستهام و دارم خیره خیره صورت تو را نگاه میکنم.
این عکس چرا این طور است
که وقتی نگاهش میکنی
بیشتر از آن که چشم و ابروی آن
صید نگاه آدم شود
شباهتش به تو به دل آدم الهام میشود.
این همه عکس روی دیوار دلت نشسته
و دارم یکی یکی نگاهشان میکنم
یکی سفید و یکی سیاه
یکی سرخ و یکی زرد است
یکی چشمهای درشت دارد
و دیگری چشمهایی ریز
یکی موهای بلند و دیگری اصلاً مو ندارد
یکی ابروان کشیده، یکی ابروانی که به زور دیده میشود
و آن یکی پیشانی بلند و ...
ولی این عکسها همه شبیه هم هستند.
چرا هر کاری میکنم نمیتوانم فرقی بگذارم میان این عکسها؟
چرا این همه تفاوت ظاهری
روی این شباهت را نمیپوشاند؟
چه قدر این شباهت باید بزرگ باشد
که این همه تفاوت، قدرت پوشاندنش را نداشته باشند؟
باید مثل تو شوم
این بزرگترین حرفی است
که این عکس با من میزند
و یک روز میشوم مثل تو، میبینی!
روزت بخیر بلندترین آرزوی عالم!
۱.۳k
۱۸ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.