پارت 14 فیک جونگکوک
پارت 14 فیک جونگکوک
( ازدواج اجباری مافیایی)
که یهو
در اتاق باز شد
اون پسر خانواده کیم بود کیم سوهو
بوگوم: به به خانم جئون یورا
( نکته خانواده کیم فکر میکنن بابای کوک پسر دومشون رو کشته)
بوگوم : میبینم که عاشق جونگکوک شدی
یورا : من هیچ وقت عاشقش نبودم و نمیشم
بوگوم : واقعا ؟
یورا : اهوم
بوگوم : اوک می خوای ببینی جونگکوک دوست داره یا نه
یورا : برام مهم نیست
بوگوم : که برات مهم
ویو کوک
پیش یورا بودم که برام یه پیام اومد قرار بود بار اسلحه بیاد و من باید اونجا باشم
به یورا گفتم که شب برنمیگردم
رسیدم هنوز نیومده بود بعد از چند دقیقه بالاخره اومد ساعت نزدیک ۵ بود
بار هارو خالی کردن کارم زودتر از اونی که فکر میکردم تموم شد رفتم سمت خانه
ویو خانه
درو باز کردم رفتم داخل ولی یورا نبود
کل خانه رو دنبالش گشتم ولی نبود
رفتم از یکی از بادیگارد ها بپرسم
کوک : یورا کجاست
بادیگارد : خانم رفتن بیرون
کوک : بعد شما نباید باهاش میرفتین
بادیگارد : خانم خواستن تنهایی برن
کوک : چرا گذاشتی بره ( داد )
بادیگار : ببخشید ارباب
کوک : از جلوی چشمم گمشو اخراجی
زنگ زدم به یورا ولی ور نداشت پس زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ : الو
کوک : تهیونگ سریع آدرس یورا رو پیدا کن
تهیونگ : چیزی شده
کوک : بعدن بهت میگم
تهیونگ : باشه
پایان پارت 14
شرط نمیزارم فردا شب پارت بعد رو میزارم 🫠ولی خدایی حمایت کنین
( ازدواج اجباری مافیایی)
که یهو
در اتاق باز شد
اون پسر خانواده کیم بود کیم سوهو
بوگوم: به به خانم جئون یورا
( نکته خانواده کیم فکر میکنن بابای کوک پسر دومشون رو کشته)
بوگوم : میبینم که عاشق جونگکوک شدی
یورا : من هیچ وقت عاشقش نبودم و نمیشم
بوگوم : واقعا ؟
یورا : اهوم
بوگوم : اوک می خوای ببینی جونگکوک دوست داره یا نه
یورا : برام مهم نیست
بوگوم : که برات مهم
ویو کوک
پیش یورا بودم که برام یه پیام اومد قرار بود بار اسلحه بیاد و من باید اونجا باشم
به یورا گفتم که شب برنمیگردم
رسیدم هنوز نیومده بود بعد از چند دقیقه بالاخره اومد ساعت نزدیک ۵ بود
بار هارو خالی کردن کارم زودتر از اونی که فکر میکردم تموم شد رفتم سمت خانه
ویو خانه
درو باز کردم رفتم داخل ولی یورا نبود
کل خانه رو دنبالش گشتم ولی نبود
رفتم از یکی از بادیگارد ها بپرسم
کوک : یورا کجاست
بادیگارد : خانم رفتن بیرون
کوک : بعد شما نباید باهاش میرفتین
بادیگارد : خانم خواستن تنهایی برن
کوک : چرا گذاشتی بره ( داد )
بادیگار : ببخشید ارباب
کوک : از جلوی چشمم گمشو اخراجی
زنگ زدم به یورا ولی ور نداشت پس زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ : الو
کوک : تهیونگ سریع آدرس یورا رو پیدا کن
تهیونگ : چیزی شده
کوک : بعدن بهت میگم
تهیونگ : باشه
پایان پارت 14
شرط نمیزارم فردا شب پارت بعد رو میزارم 🫠ولی خدایی حمایت کنین
۹.۳k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.