جیمین فیک زندگی پارت ۵۸#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۸#


ویو جیمین

نامجون و همسرش داشتن میرفتن . رفتم بدرقه کنم . تا دم در رفتم . هانا رفت تو ماشین نشست اما نامجون اومد سمتم و یقه من رو گرفت

جیمین: اقای نامجون این کار از شما بعیده
نامجون: خفه شو ( یه نفش عمیق) ببین اگه یه تار مو از ات کم شه کل زندگیت رو برات جهنم میکنم . اگه دستت روی ات بلند بشه و باعث اسیب روحی و جسمی اش بشی یدون زندت نمیزارم. اگه دست من بود هیچوقت نمیزاشتم ات پیشت باشه

یفم رو ول کرد

نامجون: نمیخوام اون بلای ۴ سال پیش رو دوباره سرش بیاری فهمیدی
جیمین: بله
نامجون: خوبه پس خیلی مواظبش باش
جیمین: خیلی مواظبش هستم
نامجون: اره مواظبتت رو ۴ سال پیش دیدم . موقع تصادف اصلا معلوم نبود کجا بودی

این رو گفت و رفت . رفتم تو عمارت در رو بستم و به در تکیه دادم. واقعا من همه جور بلا سرات اوردم چه روحی چه جسمی. هنوز به کار هایی که باهاش کردم فکر میکنم ... قلبم تیر میکشه نگاهم افتاد به ساعت

جیمین: ساعت ۶ وای وقت داروی ات و تمیز کردن ذخمه ...
.
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد و حمایت کنید
دیدگاه ها (۴)

جیمین فیک زندگی پارت ۵۹#

جیمین فیک زندگی پارت ۶۰#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۹۴#

جیمین فیک زندگی پارت ۳۳#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط