جیمین فیک زندگی پارت ۶۰#
جیمین فیک زندگی پارت ۶۰#
جیمین: خب در بیار کسی جلوت رو نمیگیره تازه خیلی هم خوب میشه
ات: خیلی کثافتی گمشو برو
جیمین با خنده رفت بیرون. خوابم میومد به خاطر دارو هام بود . تا دراز کشیدم خوابیدم
یه لحظه بیدار شدم اما هنوز اطراف رو درست نمیدیدم که سنگینی چیزی دور کمرم حس کردم . ترسیدم شاید بختک باشه که متوجه نفس های کسی رو گردنم شدم. دستای جیمین محکم دور کمرم حلقه بود و صورتش تو گردنم فرو برده بود و نفس هاش قلقلکم میداد. به سختی چرخیدم سمتش که بیدار نشه و خودم و جا دادم تو بغلش اونم کمرم و گرفت و بیشتر به خودش نزدیک کرد. دلم برای این بغل و این عطر تنگ شده بود . سرم رو فرو بردم توی گردنش و یه نفس عمیق کشیدم. بوی عطرشو وارد ریه هام کردم و توی اغوش گرم و نرمش خوابم برد .
ویو جیمین
با یه صدای ترسناک کنار گوشم چشمام رو باز کردم متوجه اطرافم نبودم ولی صدا هنوز میومد. یه کش و قوسی به خودم دادم
جیمین : ای دهنت سرویس تو گوشم داری خروپف میکنی چه غلطی کردم اومدم پیشت.
دیگه خوابم نمیبرد . اصلا حتی خوابم هم میومد با این خروپف نمیتونستم بخوابم. دوباره ات رو بغل کردم و سرم و توی گردنش فرو کردم . با صدای خروپف خوابم برد.
با زنگ گوشی هردوتامون بیدار شدیم
ات: کیه( خوابآلود )
جیمین: یونگیه واستا جواب بدم
جیمین: الو چی شده
یونگی: جیمین النا حالش بد شده دکتر اومده
جیمین: خب
یونگی : النا حاملست...
.
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد و حمایت کنید
جیمین: خب در بیار کسی جلوت رو نمیگیره تازه خیلی هم خوب میشه
ات: خیلی کثافتی گمشو برو
جیمین با خنده رفت بیرون. خوابم میومد به خاطر دارو هام بود . تا دراز کشیدم خوابیدم
یه لحظه بیدار شدم اما هنوز اطراف رو درست نمیدیدم که سنگینی چیزی دور کمرم حس کردم . ترسیدم شاید بختک باشه که متوجه نفس های کسی رو گردنم شدم. دستای جیمین محکم دور کمرم حلقه بود و صورتش تو گردنم فرو برده بود و نفس هاش قلقلکم میداد. به سختی چرخیدم سمتش که بیدار نشه و خودم و جا دادم تو بغلش اونم کمرم و گرفت و بیشتر به خودش نزدیک کرد. دلم برای این بغل و این عطر تنگ شده بود . سرم رو فرو بردم توی گردنش و یه نفس عمیق کشیدم. بوی عطرشو وارد ریه هام کردم و توی اغوش گرم و نرمش خوابم برد .
ویو جیمین
با یه صدای ترسناک کنار گوشم چشمام رو باز کردم متوجه اطرافم نبودم ولی صدا هنوز میومد. یه کش و قوسی به خودم دادم
جیمین : ای دهنت سرویس تو گوشم داری خروپف میکنی چه غلطی کردم اومدم پیشت.
دیگه خوابم نمیبرد . اصلا حتی خوابم هم میومد با این خروپف نمیتونستم بخوابم. دوباره ات رو بغل کردم و سرم و توی گردنش فرو کردم . با صدای خروپف خوابم برد.
با زنگ گوشی هردوتامون بیدار شدیم
ات: کیه( خوابآلود )
جیمین: یونگیه واستا جواب بدم
جیمین: الو چی شده
یونگی: جیمین النا حالش بد شده دکتر اومده
جیمین: خب
یونگی : النا حاملست...
.
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد و حمایت کنید
- ۹.۶k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط