ادامه ی پارت ۲ :
ادامه ی پارت ۲ :
بعد چند مین رسیدم و رفتم تو ...
هانا بهم پیام داد که کنار میز... هست منم رفتم اونجا
رفتم پیشش ،
ا/ت:واوو..چقدر خشگل شدی. امشب باید مواظبت باشم 😄( لباس هانا اسلاید ۴ و آرایشش ۵ )
هانا : عشق خودمی 😊راستی این دوست پسرم شوگاست که گفتم می خوام بهت معرفیش کنم .
ا/ت : اهان بله خوشبختم(در حال دست دادن)
شوگا: منم خوشبختم. فکر نمیکردم هانا یه همچین دوست زیبایی مثل شما داشته باشه
ا/ت : نظر لطف شماست
بعد از چند دقیقه حرف زدن اون دوتا رفتن برقصن ..
منم در حال مشروب خوردن بودم یکم مست کرده بودم
که هانا اینا اومدن پیشم البته با یکی دیگه هم بودن ..
هانا: ا/ت ایشون برادر شوگا هستن . با هم آشنا شید
ا/ت : اوو سلام من ا/تم خوشبختم( با لحن مستی)
کوک: همچنین. منم جونگکوک ام ( با نیشخند)
ویو هانا
ا/ت ... این دختر چش شده خیلی مست کرده بود
که دیدم ا/ت دست کوک رو گرفت و کشیدش وسط و گفت بیا برقصیم...
که کوک با تعجب بهش نگاه میکرد و ا/ت به اجبار اون رو به رقصیدن برد و بعد ۵ ثانیه رقص ا/ت غش کرد و کوک اون رو سریع گرفت که نیوفته...
خیلی نگران شدم و رفتم پیش اونا که کوک گفت نگران نباش من میبرمش خونه یکم استراحت کنه حالش خوب میشه منم موافقت کردم و براید استایل بغلش کرد و برد توی ماشینش و رفتن ....
ویو کوک
تو راه ازش آدرس رو پرسیدم و بردمش عمارت شون . وقتی رسیدیم با کمک خدمتکار ها بردمش تو اتاقش و اونا لباس ها شو عوض کردن و بعد من رفتم تو یکم بالا سرش نشته بودم که محو نگاهش شوده بودم... یعنی چی من عاشقش شدم
بعد چند مین رسیدم و رفتم تو ...
هانا بهم پیام داد که کنار میز... هست منم رفتم اونجا
رفتم پیشش ،
ا/ت:واوو..چقدر خشگل شدی. امشب باید مواظبت باشم 😄( لباس هانا اسلاید ۴ و آرایشش ۵ )
هانا : عشق خودمی 😊راستی این دوست پسرم شوگاست که گفتم می خوام بهت معرفیش کنم .
ا/ت : اهان بله خوشبختم(در حال دست دادن)
شوگا: منم خوشبختم. فکر نمیکردم هانا یه همچین دوست زیبایی مثل شما داشته باشه
ا/ت : نظر لطف شماست
بعد از چند دقیقه حرف زدن اون دوتا رفتن برقصن ..
منم در حال مشروب خوردن بودم یکم مست کرده بودم
که هانا اینا اومدن پیشم البته با یکی دیگه هم بودن ..
هانا: ا/ت ایشون برادر شوگا هستن . با هم آشنا شید
ا/ت : اوو سلام من ا/تم خوشبختم( با لحن مستی)
کوک: همچنین. منم جونگکوک ام ( با نیشخند)
ویو هانا
ا/ت ... این دختر چش شده خیلی مست کرده بود
که دیدم ا/ت دست کوک رو گرفت و کشیدش وسط و گفت بیا برقصیم...
که کوک با تعجب بهش نگاه میکرد و ا/ت به اجبار اون رو به رقصیدن برد و بعد ۵ ثانیه رقص ا/ت غش کرد و کوک اون رو سریع گرفت که نیوفته...
خیلی نگران شدم و رفتم پیش اونا که کوک گفت نگران نباش من میبرمش خونه یکم استراحت کنه حالش خوب میشه منم موافقت کردم و براید استایل بغلش کرد و برد توی ماشینش و رفتن ....
ویو کوک
تو راه ازش آدرس رو پرسیدم و بردمش عمارت شون . وقتی رسیدیم با کمک خدمتکار ها بردمش تو اتاقش و اونا لباس ها شو عوض کردن و بعد من رفتم تو یکم بالا سرش نشته بودم که محو نگاهش شوده بودم... یعنی چی من عاشقش شدم
۱۳.۱k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.