غم آستین هایش را بالا زده

-غم آستین هایش را بالا زده
و حیرت زده
به تن اندوهگین زندگی
در لحظه های به تاراج رفته می نگرد
سکوت سهم مرا بلعید
و صدایم برای همیشه خاموش ماند...

#امیرمحمد_مصطفی_زاده
#deep_feeling
دیدگاه ها (۵)

-مثل اشیایی که در گوشه انبار تاریک افتاده اند نمی توانم از ...

آنچه میخواهیم نیستیم و آنچه هستیم نمیخواهیم ٬ آنچه دوست دار...

-شهری ست ساکت،شهری ست تاریک.شهری که ستاره هایشچون تیر چراغ ب...

شب که می‌‌شود مگر می‌‌شودبی‌خیال سکوت این در و پنجره‌ها شدچی...

یک روز، چشم باز می کنی و می بینیعزیزترین آدم زندگی ات، دیگر ...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

تا خدا، یک رگ گردن باقی است...زندگی جاریست...:**))نه تو می م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط