تو روز که حرف میزدیم هیچ

تو روز که حرف میزدیم هیچ
قرارمون شده بود دوازده شب موقع خواب
از دوساعت قبل همه کارامونو میکردیم و گوشی هامونم میزدیم به شارژ که استرس کار نکرده ای نداشته باشیم و یک دل سیر حرف بزنیم
از درس گرفته تا چیزهای الکی همینجور میگفتیم
هیچوقت کلمه دوستت دارم بینمون رد و بدل نشد،
ولی خب هردوتامون میدونستیم علاقه ای هست این وسط
خب با کارهاش نشون میداد. مثلا بهم میگفت دلبر
کافی بود یکم از دوازده بگذره و من دیرتر برم تا صفحشو باز میکردم میدیدم نوشته دلبر که جان فرسود از او کجاست؟
یا دلبر که جان آسایی کجایی؟
قهوه مون یخ کرد نمیای؟ ...
.
و از همینا که وقتی میخونی قند تو دلت اب میشه
اونقدر حرف میزدیم تا خوابمون میگرفت
تا میگفتم بخوابیم فوری میگفت بیا بغل لطفا. از پشت گوشی و از فرسنگ ها دورتر منو بغل میگرفت
بد عادت شده بود منو هم بد عادت کرده بود حتما باید یه بغل فرضی میرفتیم و بعد میخوابیدیم!
لعنتی انگار واقعی بود
نمیدونم الان هم کسی رو داره که بهش بگه دلبر و هرشب هرشب بغلش کنه بعد بخوابه یا اینکه همینجوری راحت میخوابه
نه هیچی نمیدونم
فقط اینو میدونم که من هنوز بیدارم!


.
روزگاری نمیگفتیم دوستت دارم اما فهمیده میشد که خییلی همو دوست داریم
الان میگیم و کسی نمیفهمتش
.
.
.
.
دو🍁
.
دیدگاه ها (۱)

هرگز نبود و نیستتوی جهان منقبل از تو هیچ‌کسبعد از تو هیچ‌کس

تراژدی زنان ممسنی در قلعه گلابگروهی از زنان و دختران جوان ای...

از ما که گذشت ، اما هرکی گفت مثل کوه پشتتم غمت نباشه ،خودم ه...

ببخشید دیر گذاشتم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط