عاقبت دلبر مرا گریاند و رفت
عاقبت دلبر مرا گریاند و رفت
بی وفایی را به من فهماند و رفت
داشتم با عشق محکم می شدم
ریشه های عشق را سوزاند و رفت
نو نهالی بودم از روی گلش
او چه بی رحمانه ام خشکاند و رفت
امن آغوشش برایم خانه بود
بی مروت خانه را لرزاند و رفت
مانده بودم زیر چتر پلک او
با تگرگی پلک را چسباند و رفت
بیقرار از بوسه هایش تا شدم
با قراری پسته را خنداند و رفت
حرف هایی در دلم جا مانده بود
غصه ام را از نگاهم خواند و رفت
مانده بودم کیست؟ این مهتاب رو
او خودش را زود بشناساند و رفت
تا نگاهش در نگاهم برق زد
از نگاهم روی برگرداند و رفت
خواب را از چشم هایم برده بود
چشم را با گریه ای خواباند و رفت
بی وفایی را به من فهماند و رفت
داشتم با عشق محکم می شدم
ریشه های عشق را سوزاند و رفت
نو نهالی بودم از روی گلش
او چه بی رحمانه ام خشکاند و رفت
امن آغوشش برایم خانه بود
بی مروت خانه را لرزاند و رفت
مانده بودم زیر چتر پلک او
با تگرگی پلک را چسباند و رفت
بیقرار از بوسه هایش تا شدم
با قراری پسته را خنداند و رفت
حرف هایی در دلم جا مانده بود
غصه ام را از نگاهم خواند و رفت
مانده بودم کیست؟ این مهتاب رو
او خودش را زود بشناساند و رفت
تا نگاهش در نگاهم برق زد
از نگاهم روی برگرداند و رفت
خواب را از چشم هایم برده بود
چشم را با گریه ای خواباند و رفت
- ۷۶۸
- ۰۴ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط