دیوانه بود، رفت... به بهار تن نداد رفت و به خود اجازه عاشق شدن نداد از هم جدا شدیم و کسی با خبر نشد شکرِ خدا که گریه مجال سخن نداد
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.