♧تک پارتی ♧ وقتی خود زنی میکنی
♧تک پارتی ♧ وقتی خود زنی میکنی
#لینو
#میسونگ
چند روزی میشد که تو با لینو دعوا میکردی وقتی لینو به سر کار میرفت سریع میرفتی به سمت اتاق مشترکتون و گریه میکردی خود زنی میکردی بالشتو بر میداشتی و هی میگرفتی جلوی دهنت که بتونی داد بزنی همه ی این کارات بخاطر این بود که رابطتون شکرآب شده بود چند ساعتی گریه کردی یه لحظه چشمت به ساعت خورد دیدی که ساعت یک ربع به هشته نزدیکای اومدن لینوعه سریع رفتی به سمت میز لوازم آرایشت تا جای زخم های روی صورتت رو با کرم پودر بپوشونی برای دستاتم لباس آستین بلندی رو پوشیده بودی بعد پوشیدن لباس از اتاق مشترکتون به بیرون اومدی و رفتی به سمت آشپزخونه سریع رفتی یخچال رو گشتی تا جیزی پیدا کنی که تو کمترین فرصت درست بشه ولی پیدا نکردی رفتی کابینت ها رو گشتی دو بسته نودل داشتید نودل ها رو برداشتی و داخل ظرفی که از کاپینت در آوردی بودی ریختی و آب رو داخل قوری ای ریختی و گذاشتی رو گاز تا به جوش بیاد بعد بیست دقیقه ای آب به جوش اومد قوری رو برداشتی و تو اون ظرف آبجوش رو ریختی نودل حاظر بود فقط موادش مونده بود که اونم داخل انداختی نودل ها رو روی میز گذاشتی و دو لیوان و بطری آب رو آوردی همچنین چوب چاپستیک رو وقتی چوب رو گذاشتی صدای زنگ در رو شنیدی و رفتی به سمت در پشت در ایستادی و نفس عمیقی زو کشیدی در رو باز کردی لینو با یه قیافه ی خسته وارد خونه شد و تورو از جلوی در کنار زد رفت لباساشو عوض کرد و اومد به سمت آشپزخونه
نشت رو صندلی و شروع کرد به خوردن غذا من رو صندلی جلو روش نشسته بودم داشتم غذا مو میخوردم گوشیم کنارم بود یکی بهم پیام داد گوشیمو برداشتم دیدم دوست صمیمته
لینو بهت نگاهی از عصبانیت کرد و از صندلی بلند شد و با صدای بلند گفت با کی داری چت میکنی ا/تتتتتتت جوابمو بده
از صندلی بلند شدم و گفتم دوست صمیمه لینو دستمو گرفت و منو با خودش کشید می خواست پرتم کنه تو اتاق که آستین لباسم به سمت پایین اومد برای یه لحظه لینو چشاش به دستم خورد منو به سمت عقب کشید و گفت: ا/ت این زخمای روی دستت چیه جوابمو بده
ا/ت : هیچی نیست یه زخم کوچیکه
لینو : تو این زخما رو کوچیک میبینی ؟
لینو : وایسا ببینم وقتی من سر کارم تو کارای سر به خودی انجام میده
ا/ت : لین....
لینو : وایسا تو خود زنی میکنی ؟
سرم رو تکونی دادم و گفتم آره وقتی آره رو گفتم تو چشمای لینو اشک جمع شده بود نمی تونست جلوی خودشو بگیره و اشکاش رو جاری کردی
لینو : ا/ت این چه کاری بود
ا/ت : مهم نیست
لینو : منو ببخش همش تقصیر منه معذرت می خوام
ا/ت : لینو میگم مهم نیست
لینو : چطور مهم نیست
ا/ت : لینو بسته
دستشو گرفتم و اشکاشو پاک کردم بردمش توی اتاق تا کمی بخوابه چون خیلی خسته و نگران بود
#لینو
#میسونگ
چند روزی میشد که تو با لینو دعوا میکردی وقتی لینو به سر کار میرفت سریع میرفتی به سمت اتاق مشترکتون و گریه میکردی خود زنی میکردی بالشتو بر میداشتی و هی میگرفتی جلوی دهنت که بتونی داد بزنی همه ی این کارات بخاطر این بود که رابطتون شکرآب شده بود چند ساعتی گریه کردی یه لحظه چشمت به ساعت خورد دیدی که ساعت یک ربع به هشته نزدیکای اومدن لینوعه سریع رفتی به سمت میز لوازم آرایشت تا جای زخم های روی صورتت رو با کرم پودر بپوشونی برای دستاتم لباس آستین بلندی رو پوشیده بودی بعد پوشیدن لباس از اتاق مشترکتون به بیرون اومدی و رفتی به سمت آشپزخونه سریع رفتی یخچال رو گشتی تا جیزی پیدا کنی که تو کمترین فرصت درست بشه ولی پیدا نکردی رفتی کابینت ها رو گشتی دو بسته نودل داشتید نودل ها رو برداشتی و داخل ظرفی که از کاپینت در آوردی بودی ریختی و آب رو داخل قوری ای ریختی و گذاشتی رو گاز تا به جوش بیاد بعد بیست دقیقه ای آب به جوش اومد قوری رو برداشتی و تو اون ظرف آبجوش رو ریختی نودل حاظر بود فقط موادش مونده بود که اونم داخل انداختی نودل ها رو روی میز گذاشتی و دو لیوان و بطری آب رو آوردی همچنین چوب چاپستیک رو وقتی چوب رو گذاشتی صدای زنگ در رو شنیدی و رفتی به سمت در پشت در ایستادی و نفس عمیقی زو کشیدی در رو باز کردی لینو با یه قیافه ی خسته وارد خونه شد و تورو از جلوی در کنار زد رفت لباساشو عوض کرد و اومد به سمت آشپزخونه
نشت رو صندلی و شروع کرد به خوردن غذا من رو صندلی جلو روش نشسته بودم داشتم غذا مو میخوردم گوشیم کنارم بود یکی بهم پیام داد گوشیمو برداشتم دیدم دوست صمیمته
لینو بهت نگاهی از عصبانیت کرد و از صندلی بلند شد و با صدای بلند گفت با کی داری چت میکنی ا/تتتتتتت جوابمو بده
از صندلی بلند شدم و گفتم دوست صمیمه لینو دستمو گرفت و منو با خودش کشید می خواست پرتم کنه تو اتاق که آستین لباسم به سمت پایین اومد برای یه لحظه لینو چشاش به دستم خورد منو به سمت عقب کشید و گفت: ا/ت این زخمای روی دستت چیه جوابمو بده
ا/ت : هیچی نیست یه زخم کوچیکه
لینو : تو این زخما رو کوچیک میبینی ؟
لینو : وایسا ببینم وقتی من سر کارم تو کارای سر به خودی انجام میده
ا/ت : لین....
لینو : وایسا تو خود زنی میکنی ؟
سرم رو تکونی دادم و گفتم آره وقتی آره رو گفتم تو چشمای لینو اشک جمع شده بود نمی تونست جلوی خودشو بگیره و اشکاش رو جاری کردی
لینو : ا/ت این چه کاری بود
ا/ت : مهم نیست
لینو : منو ببخش همش تقصیر منه معذرت می خوام
ا/ت : لینو میگم مهم نیست
لینو : چطور مهم نیست
ا/ت : لینو بسته
دستشو گرفتم و اشکاشو پاک کردم بردمش توی اتاق تا کمی بخوابه چون خیلی خسته و نگران بود
۱۶.۵k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.