تک پارت از نامجون
تک پارت از نامجون
(از زبان ویونا)
بازم مثل همیشه با اون جذابیت و جدیدت داشت درس میداد اون تازه به مدرسه ما امده بود.
اون بهترین معلم زبان انگلیسی بود همه ی مدرسه ها بخاطر اینکه اون توی مدرسه اونا باشه له له میزدن .
ولی اون اینجا رو انتخاب کرد.
نامجون: خانوم جانگ حواستون هست(با کمی داد)
ویونا:ااا بعله استاد یحظه حواسم پرت شد.(لبخند پر استرس)
نامجون:بهتره حواستون رو جمع کنید چون امتحان ترم قبل زیاد خوب نبود.(اخم)
ویونا:ااا بعله استاد.
(از زبان نامجون)
بازم مثل همیشه امدم تنها دلیلم برای امدن به اینجا ویونا بود.
اون دوست خواهرم بود، دختر کیوت و خوشگلی بود. ولی سنش کم بود حد عقل در برابر من من ۲۹ سالمه و اون فقط ۱۶ هه خنده داره من عاشق شدم.
*بعد از کلاس*
ویونا:آقای کیم ببخشید
نامجون: بله
ویونا:میشه لطفا ساعت ۶ بیان کافه میندانگ (کسایی که فیلم کافه میندانگ رو دیدن میدونن چی میگم)
نامجون:چرا؟؟
ویونا:میخواستم در رابطه با موضوعی باهاتون صحبت کنم.
نامجون:باشه
ویونا:ممنونم
~پرش زمانی به ساعت ۶~
تو کافه منتظر نامجون بودم نه بلخره امد.
نامجون:ببخشید دیر کردم.
ویونا:نه مشکلی نیست خودمم تازه امدم.
نامجون:خوب گفتید میخواد باهام صحبت کنید.
ویونا:ااا بعله راستش میخواستم بگم... میشه با من قرار بزارید مت از شما خوشم میاد لطفا قبول کنید.( همه رو تند گفت)
(ویو نامجون)
باورم نمیشد ینی اونم منو دوس داره . بعد از چند ثانیه که شک بودم بلند شدم و لبش رو بوسیدم.
نامجون:منم دوست دارم بیب
خووووو قصه ما به سر رسید شماهم لایک کنید بعد برید
(از زبان ویونا)
بازم مثل همیشه با اون جذابیت و جدیدت داشت درس میداد اون تازه به مدرسه ما امده بود.
اون بهترین معلم زبان انگلیسی بود همه ی مدرسه ها بخاطر اینکه اون توی مدرسه اونا باشه له له میزدن .
ولی اون اینجا رو انتخاب کرد.
نامجون: خانوم جانگ حواستون هست(با کمی داد)
ویونا:ااا بعله استاد یحظه حواسم پرت شد.(لبخند پر استرس)
نامجون:بهتره حواستون رو جمع کنید چون امتحان ترم قبل زیاد خوب نبود.(اخم)
ویونا:ااا بعله استاد.
(از زبان نامجون)
بازم مثل همیشه امدم تنها دلیلم برای امدن به اینجا ویونا بود.
اون دوست خواهرم بود، دختر کیوت و خوشگلی بود. ولی سنش کم بود حد عقل در برابر من من ۲۹ سالمه و اون فقط ۱۶ هه خنده داره من عاشق شدم.
*بعد از کلاس*
ویونا:آقای کیم ببخشید
نامجون: بله
ویونا:میشه لطفا ساعت ۶ بیان کافه میندانگ (کسایی که فیلم کافه میندانگ رو دیدن میدونن چی میگم)
نامجون:چرا؟؟
ویونا:میخواستم در رابطه با موضوعی باهاتون صحبت کنم.
نامجون:باشه
ویونا:ممنونم
~پرش زمانی به ساعت ۶~
تو کافه منتظر نامجون بودم نه بلخره امد.
نامجون:ببخشید دیر کردم.
ویونا:نه مشکلی نیست خودمم تازه امدم.
نامجون:خوب گفتید میخواد باهام صحبت کنید.
ویونا:ااا بعله راستش میخواستم بگم... میشه با من قرار بزارید مت از شما خوشم میاد لطفا قبول کنید.( همه رو تند گفت)
(ویو نامجون)
باورم نمیشد ینی اونم منو دوس داره . بعد از چند ثانیه که شک بودم بلند شدم و لبش رو بوسیدم.
نامجون:منم دوست دارم بیب
خووووو قصه ما به سر رسید شماهم لایک کنید بعد برید
۴.۵k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.