رمان خلافکار جذاب من
{رمان خلافکار جذاب من 😈 ❤️ }
Part¹⁶
#ایناز
با بهت بشه نگا کردم
عشقم حالت خوبه چیزه بدی گفتم
ن...نه
فقط کمی شکه شدم
حالا منو به همسری میپذیری
باید....فکر کنم
باشه باشه تاکی
تا پس فردا بهم وقتی بده
چشم خانمم چشم
مارال آمد و گفت
آقا
ارسلان با سردی گفت
بله
اقل اردلان آمدن
بگو بیاد
چشم
اردلان آمد و نشست رو کاناپه
خب همه چیرو گفتی
اوهوم ازم وقت میخواد خانم
اردلان قهقه زد و گفت
اوه
چی میخوری
قهوه
اوکی
مارال مارال
بله آقا
دوتا قهوه با یه دونه آب پرتقال
چشم
گفتم
چرا نمیزاری من قهوه بخورم
چون خوشم آمد
باحرص گفتم
Part¹⁶
#ایناز
با بهت بشه نگا کردم
عشقم حالت خوبه چیزه بدی گفتم
ن...نه
فقط کمی شکه شدم
حالا منو به همسری میپذیری
باید....فکر کنم
باشه باشه تاکی
تا پس فردا بهم وقتی بده
چشم خانمم چشم
مارال آمد و گفت
آقا
ارسلان با سردی گفت
بله
اقل اردلان آمدن
بگو بیاد
چشم
اردلان آمد و نشست رو کاناپه
خب همه چیرو گفتی
اوهوم ازم وقت میخواد خانم
اردلان قهقه زد و گفت
اوه
چی میخوری
قهوه
اوکی
مارال مارال
بله آقا
دوتا قهوه با یه دونه آب پرتقال
چشم
گفتم
چرا نمیزاری من قهوه بخورم
چون خوشم آمد
باحرص گفتم
- ۲.۳k
- ۲۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط