فقط یک بوسه با من باش ترانه ساز دیروزم

فقط یک بوسه با من باش، ترانه ساز دیروزم
که من آواره ی لبهات، در اوج گریه میسوزم

فقط یک بوسه بامن باش،به قدّ عمر یک لبخند
به قدعمر یک بوسه،درین مرداب بی پیوند

در این وحشت،در این تقدیر، تویی معنای ما بودن
در این غربت زده میهن، مثالِ آشنا بودن

در این دوزخ ، تمامَم را به برق چشم تو دادم
سکوتم خواهشی گنگ ست،برس امشب به فریادم

در این کُنج خراب آباد، فقط یک بوسه با من باش!
مرا یک لحظه تو ما کن و کل عمر دشمن باش!

نگو : از عُمقِ چشمانت ، تو را دیدم وَ ترسیدم
تمنای لبانت را خودم با چشم خود دیدم!
دیدگاه ها (۱)

میکشی دست !بکش،تا نگرانت هستم نشود فاش که من ، راز نهانت هست...

صبر دل را چه کنم،چون تو قرارم باشیدیدگانم چه شود،اشک بهارم ب...

گفتی بیا،گفتم کجا؟ گفتی میان جان ماگفتی مرو.گفتم چرا؟ گفتی ک...

چرا امشب در آغوش غزلهایم نمی خوابیچرا مثل همیشه نیستی انگار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط