گفتم که نرو تلخ شود روز شبانم
گفتم که نرو تلخ شود روز شبانم
گفتی بروم چونکه تمام است توانم
گفتم که دلم پس تو از غصه بمیرد
گفتی دگری جای مرا زود بگیرد
گفتم به خدا پس تو ای عشق بمیرم
گفتی که دگر ما نشود با تو ضمیرم
گفتم بروی در دل شب ماه ندارم
گفتی که به جز هجر و سفر راه ندارم
گفتم که نرو حال دلم سخت خراب است
گفتی که تنها چارهٔ درد تو شراب است
گفتم که نگارم شده لبریز قرارم
گفتی که خطابم نکنی باز نگارم !
گفتم که بمیرم به خدا زاتش این تب
گفتی که بسوز و به شکایت نگشا لب
من گفتم و تو گفتی رفتی ز کنارم
من بی تو به دنیا به خدا میل ندارم
گفتی بروم چونکه تمام است توانم
گفتم که دلم پس تو از غصه بمیرد
گفتی دگری جای مرا زود بگیرد
گفتم به خدا پس تو ای عشق بمیرم
گفتی که دگر ما نشود با تو ضمیرم
گفتم بروی در دل شب ماه ندارم
گفتی که به جز هجر و سفر راه ندارم
گفتم که نرو حال دلم سخت خراب است
گفتی که تنها چارهٔ درد تو شراب است
گفتم که نگارم شده لبریز قرارم
گفتی که خطابم نکنی باز نگارم !
گفتم که بمیرم به خدا زاتش این تب
گفتی که بسوز و به شکایت نگشا لب
من گفتم و تو گفتی رفتی ز کنارم
من بی تو به دنیا به خدا میل ندارم
- ۱۰.۱k
- ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط