به آب زدهام دستانم را

به آب زده‌ام دستانم را
به زلالِ نوازشِ رودی دخیل بسته‌ام
مگر آرامش ،
چیزی جز امنِ پناهِ توست

به زخم‌های دلم قسم
که هیچ رودی نبُرد احساسِ دستانت را
از لابلایِ واژگانِ دستانم
از میانِ شعرم
از نقطه تا ته خط ،
تمام تویی
تمام نمی‌شوی
به دریا ریخته‌ای
با جاریِ رود به آغوشِ امنِ تو روان شده‌ام

آسایشی‌ست در تو غرق شدن
امنیتی‌ست صدایت
باز هم برایم بگو ،
تنها دلیلِ زندگی‌ات منم
بگو برای تو جان می‌دهم

من با کلامِ تو
نفَسِ حبسِ سینه‌ام را
آزاد بیرون می‌دهم

نفس را می‌کِشم تا نهایت زندگی
ثانیه‌های دور بودنت را ،
به امنیتِ دوست داشتنت ،
به آب می‌دهم

من هر روز چند بار ،
دسته گلِ نبودنت را
به عشقِ داشتنت

به آب می‌دهم

#مرجان_شریفی
دیدگاه ها (۴)

وقتی شبانه جاده رفیقِ راهت می شه که صبح دمان در هوایِ شهر به...

بجاست درین ایام یادی کنیم از،، سلیم موذن زاده اردبیلی،،مداح...

دلم بهانه تو را دارد...تومیدانی بهانه چیست؟بهانه همان است که...

به دلم افتاده امشب ، که به یاد من نشستیپلک تو سنگین خوابه ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط