رمان
روح جدا شده: پارت ۵
از زبان شدو:
بچه خوبی بود خیلی ناز بود منو یاد ماریا می انداخت.. موقعی که منو اولین بار دید
بچه: سلام آقای شدو... اسمم مانی هست!(با لحن بچه گونه)
شدو: چه اسم قشنگی!
از دیدن من خیلی خوشحال بود.... بهم لبخند میزنه و دل منو آروم میکنه و باعث میشه منم لبخند بزنم😊
پدر خانواده: آقای شدو میتونید بگید اینجا چه اتفاقی افتاده؟
شدو: بله حتما... پس اول کلاهاتون رو سفت بچسبید!
از زبان شدو:
بچه خوبی بود خیلی ناز بود منو یاد ماریا می انداخت.. موقعی که منو اولین بار دید
بچه: سلام آقای شدو... اسمم مانی هست!(با لحن بچه گونه)
شدو: چه اسم قشنگی!
از دیدن من خیلی خوشحال بود.... بهم لبخند میزنه و دل منو آروم میکنه و باعث میشه منم لبخند بزنم😊
پدر خانواده: آقای شدو میتونید بگید اینجا چه اتفاقی افتاده؟
شدو: بله حتما... پس اول کلاهاتون رو سفت بچسبید!
- ۱.۷k
- ۰۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط