رمان دختر مافیا p

رمان دختر مافیا p³
(پرش به بعد از خوردن صبحانه ی تهیونگ و جونکوک)

_بریم بیرون کوکی
×بریم ولی چقدر زود خودمونی میشی
_خب تو هم بهم بگو اتی
×اگه خودت راحتی باشه
_پاشو دیگه
جونکوک و ات رفتن بیرون سومی و تهیونگ هم اومدن
(علامت تهیونگ=)
=عه سلام جونکوک
×عه سلام ته
=توهم دزدیدن
×آره
_اوی ما همینجا وایسادیماااا
عه ات اینطوری حرف نزن
_آه باشه ببخشید
×=طوری نیست
=چقدر بی اعصابی
_پز نیست سبک زندگیمه
×وای وایییییی
+چته چرا داد میزنی چه خبرته
×نامجون و پی دی نیم
_خو که چی
×هی زنگ میزنن گوشیم رو پاره میکنن
_حلش کردم
=وات چجوری؟؟؟
+یه جوری دیگه
_حقیقتا وقتی زنگ زدن صدام رو حالت گرفته کردم و گفتم منو ته مریضیم و مرخصی میخوایم تا سه روز دیگه
=×آها
_فقط حواستون باشه وقتی خواستین برین کمپانی ماسک بزنید
=×اوکی
=خب چطوری ما از اینجا سر درآوردیم
_خب ببینید.......
(پرش به بعد از توضیح دادن ات)
=آها پس اشتباه اومدیم
آره
×اونوقت ما از کجا بدونیم راست میگید؟؟؟؟
_ما آرمی هستیم بالا تر از اینننننن
=چه جالب دوتاتون آرمی هستید دیگه
_بله
_واسه ی اینکه ازتون معذرت خواهی کنیم شما تا یک هفته پیش ما زندگی می‌کنید
×میتونیم بریم بیرون
_بعد از سه روز آره میتونید


دستم درد گرفت خوابم هم میاد در نتیجه امید وارم از این پارت خوشتون اومده باشه تا پارت دیگر بای بای