بسم رب الشهدا و الصدیقین

بسم رب الشهدا و الصدیقین

#خاطرات_کوتاه_شهدا
#ماجرای_شکلات_پیچ

دفعه آخری که آمده بود رفت بازار و برای خودش یک دست بلوز و شروار مجلسی خرید .
به خانه ما آمد و آن ها را پوشید ...بعد جلوی آیینه ایستاد
و گفت :ابجی بنظر شما لباس ها خوشگله ؟؟ بهم می آد ؟؟
گفتم :آره داداش خیلی خوشگله وبهت می آد ...
با صدایی گرفته و ناراحت همانطور که خودش را در آیینه بر انداز میکرد
گفت:ابجی بنظرت این هیکل لیاقت شهادت رو داره ؟؟
ابروهام رو در هم کشیدم و با ناراحتی گفتم :داداش اومدی منو دلداری بدی یا ناراحتم کنی ؟؟ این حرفا رو نزن ایشالا تو لباس دامادی ببینمت ...
با خنده گفت :ابجی خدارو چه دیدی ؟؟ شاید یه روزم ما رو شکلات پیچ آوردن !!

#شهید_سید_محمد_جلال_هاشمی
...الهم ارزقنا شهادت...
#با_یاد_شهدا_باشیم

کانال خادم الشهدا
@khadem_alshohada_65
دیدگاه ها (۲)

سلام.چند ساعت آینده,شاید وقت نکنم به این مفصلی عید روتبریک ب...

تصور کنید ...یه روز از خواب بیدار میشید و تلویزیون رو روشن م...

باشهدا لبخند بزن :)ماجرای فرمانده و دختر بی حجابیک بزرگواری ...

بــــــِــــسم الله الــــــــــرَحمنِ الــــــــــرَحیمجنس ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط