𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻♾
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁵⁷
ادامه ترجمه دفتر خاطرات...
_________________________________________________________
سویونگ بیرون اتاق بود که با شنیدن این حرف شروع کرد به دویدن سمت قصر ملکه مادر اعظم...
سویونگ حتی روحش هم خبر نداشت این حرف دروغ بود و برای شناساییش همچین حرفی زده شد ...
خواجه از ملکه مادر و جونگکوک اجازه گرفت و وارد شد ...
بعد از ادای احترام گفت :قربان ما تونستیم ندیمه جاسوس در اقامتگاه شما رو پیدا کنیم !
اسمش هان سویونگه!
..........................................................................................
جیمین آخرین گره رو به بقچه زد و معشوقش را نگاه کرد!
سویا :به نظرت نباید به هایون و جانگمی بگم ؟
جیمین :من خودم پیکی روبه قصر فرستادم و جونگکوک ، هایون ، جانگ می و تهیونگ رو با خبر میکنه !
سویا :من مطمئنم اگه ما همچین کاری کنیم پدرت در به در دنبالمون میگرده ...پدر تورو نمیدونم اما پدر من اگه پیدامون کنه هیچکدوممون رو زنده نمیزاره !
جیمین :پس میریم به جایی که نتونن پیدامون کنن !
سویا :کجا ؟
جیمین :میریم به یوئان یا اصلا میتونیم بریم به جینجو یا جوسان !
پسر دستان عشقش را گرفت ...
یکسال تلاش کرد تا با دختر نشان کرده ازدواج کند ...اما پدرش مخالفت کرد!
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻♾
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁵⁷
ادامه ترجمه دفتر خاطرات...
_________________________________________________________
سویونگ بیرون اتاق بود که با شنیدن این حرف شروع کرد به دویدن سمت قصر ملکه مادر اعظم...
سویونگ حتی روحش هم خبر نداشت این حرف دروغ بود و برای شناساییش همچین حرفی زده شد ...
خواجه از ملکه مادر و جونگکوک اجازه گرفت و وارد شد ...
بعد از ادای احترام گفت :قربان ما تونستیم ندیمه جاسوس در اقامتگاه شما رو پیدا کنیم !
اسمش هان سویونگه!
..........................................................................................
جیمین آخرین گره رو به بقچه زد و معشوقش را نگاه کرد!
سویا :به نظرت نباید به هایون و جانگمی بگم ؟
جیمین :من خودم پیکی روبه قصر فرستادم و جونگکوک ، هایون ، جانگ می و تهیونگ رو با خبر میکنه !
سویا :من مطمئنم اگه ما همچین کاری کنیم پدرت در به در دنبالمون میگرده ...پدر تورو نمیدونم اما پدر من اگه پیدامون کنه هیچکدوممون رو زنده نمیزاره !
جیمین :پس میریم به جایی که نتونن پیدامون کنن !
سویا :کجا ؟
جیمین :میریم به یوئان یا اصلا میتونیم بریم به جینجو یا جوسان !
پسر دستان عشقش را گرفت ...
یکسال تلاش کرد تا با دختر نشان کرده ازدواج کند ...اما پدرش مخالفت کرد!
۴.۴k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.