خدایا
.
.
.
خدایا...
آغوشت را امشب به من می دهی؟
برای گفتن،چیزی ندارم!
می شود من بغض کنم ...
تو بگویی:مگر خدایت نباشد که اینگونه بغض کنی ... می شود من بگویم: خدایا ...؟
تو بگویی: جان دلم ...
می شود بیایی ...؟
تمنا میکنم ...
گله دارم..
از کی نمیدانم ...!
از چه نمیدانم ...!
خسته شده ام ...
دلم اطمینان میخواهد ... اندکی آرامش ...
.
.
.
من آدم نبخشیدن و نگذشتن نیستم ...
هر قدر هم که به زبان بگویم نمی گذرم ...
دلم اما می گذرد ...
این روزها ولی دلم بنای ناسازگاری زده ...
زیاد شکستگی هایش را به یاد می آورد ...
این روزها کم بغض نمی کند ...
این روزها زبانم بیشتر از حرف زدن،آه میکشد ...
این روزها حس میکنم زیادی می شکنم ...
زیادی می بخشم ...
زیادی بی آزار شده ام ...
و بیشتر از همه ی این ها ...
زیادی سکوت می کنم و چشم می بندم به روی همه ی حق هایم ...
گوشه ای نشسته ام و دستم را به زیر چانه ام زده ام ...
خیره شده ام به آدم ها ...
به همان ها که فکر میکنند حواسم نیست ...
فکر می کنند نمی فهمم ...
و شاید در دل بخندند به این همه نفهمی هایم ...
غافل از اینکه ...
به سختی می شود مرا دور زد ...
.
.
دلم شکسته،دلم را نمی خری آقا !؟
مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا!؟
.
اگر چه غرق گناهم ولی خبر دارم ...
تو آبروی کسی را نمی بری آقا ...
.
.
آقای من؟
حالا که با همه ی رو سیاهیم دعوتم کرده ای ...
نگذار دل شکسته وارد حرمت شوم ...
نگذار آهم دامن بگیرد موقع خواندن اذن دخول ...
.
خدای من؟
اندکی آرامش ...
.
.
دیوارها فضای دلم را گرفته اند ...
دعا کنید حال دلم خوب شود ...
#حلالم_کنید
.
.
خدایا...
آغوشت را امشب به من می دهی؟
برای گفتن،چیزی ندارم!
می شود من بغض کنم ...
تو بگویی:مگر خدایت نباشد که اینگونه بغض کنی ... می شود من بگویم: خدایا ...؟
تو بگویی: جان دلم ...
می شود بیایی ...؟
تمنا میکنم ...
گله دارم..
از کی نمیدانم ...!
از چه نمیدانم ...!
خسته شده ام ...
دلم اطمینان میخواهد ... اندکی آرامش ...
.
.
.
من آدم نبخشیدن و نگذشتن نیستم ...
هر قدر هم که به زبان بگویم نمی گذرم ...
دلم اما می گذرد ...
این روزها ولی دلم بنای ناسازگاری زده ...
زیاد شکستگی هایش را به یاد می آورد ...
این روزها کم بغض نمی کند ...
این روزها زبانم بیشتر از حرف زدن،آه میکشد ...
این روزها حس میکنم زیادی می شکنم ...
زیادی می بخشم ...
زیادی بی آزار شده ام ...
و بیشتر از همه ی این ها ...
زیادی سکوت می کنم و چشم می بندم به روی همه ی حق هایم ...
گوشه ای نشسته ام و دستم را به زیر چانه ام زده ام ...
خیره شده ام به آدم ها ...
به همان ها که فکر میکنند حواسم نیست ...
فکر می کنند نمی فهمم ...
و شاید در دل بخندند به این همه نفهمی هایم ...
غافل از اینکه ...
به سختی می شود مرا دور زد ...
.
.
دلم شکسته،دلم را نمی خری آقا !؟
مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا!؟
.
اگر چه غرق گناهم ولی خبر دارم ...
تو آبروی کسی را نمی بری آقا ...
.
.
آقای من؟
حالا که با همه ی رو سیاهیم دعوتم کرده ای ...
نگذار دل شکسته وارد حرمت شوم ...
نگذار آهم دامن بگیرد موقع خواندن اذن دخول ...
.
خدای من؟
اندکی آرامش ...
.
.
دیوارها فضای دلم را گرفته اند ...
دعا کنید حال دلم خوب شود ...
#حلالم_کنید
- ۷.۴k
- ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط