جرقه عشق پارت ۳۸
از هم جدا شدیم جونگ کوک دوباره دستمو گرفت بعد انگوشتشو پایین چونم میکشید و بهم نگاه میکرد کوک:یدونه از اون خنده گربه ایات برو پیشی من من:باشه یه خنده گربه ای کردم😸 کوک:ای من قربون اون خنده پیشیت بشم این خندهارو به جز من مال هیشکس نمیزنی فهمیدی من:باشه مال تو دوباره کردم کوک:خیله خوب دلبری نکن با خندت قلبم آب شد میگم من:چیه کوک:بریم تو حیات من:باشه گوشیمو برداشتم و رفتیم تو حیات پامو رو چمنای حیات گذاشتم و نشستم رو چمنا یهو جونگ کوک اومد از پشت یه پخ کرد من:واییی ترسیدم کوک:ترسیدی اومد از پشت بغلم کرد و پاهامو انداخت دو طرفم و کشیدم سمت خودش سرمو برگردوندم و نگاش کردم همون موقع گوشیمو برداشتم و دوربینو باز کردم کوک:نه من:وا چرا (جونگ کوک خجالتیه 😂) کوک:آخه من:نگو خجالتی کوک:چی من نه بعد چشمامو تنگ کردم کوک:آره هستم من:فقط چند تا نباید عکس داشته باشیم🙂😂 کوک:لعنتی خیله خوب چون میگی باشه صد تا عکس گرفتیم کوک:خسته شدم من:بزار نگاه کنم نصفش خراب افتاده بود جونگ کوک چشماش بسته من:😐یعنی عاشق این قیافت شدم 😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂😂😂 کوک:نخند من:چرا اینجوری کردی قشنگ زوم کردم من:😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣وایییی ترکیدم کوک:😒 من:باشه باشه نمیخندم🤐 ولی بازم میخواستم بخندم قیافش میومد جلو چشمم و بازهم ترکیدم من:😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂🤣🤣🤣 کوک:سوفیا نخند من:میخواستی نکن از خنده نمی تونستم حرف بزنم من:چی😂کارکنم😂😂😂😂😂😂🤣🤣نم🤣یتو😂نم نخ😂ند😂😂م بعد پاشدم وایسادم جونگ کوک قهر کرد من:عااااااا قهر نکن دلت میاد بعد پاشد رفت میخواستم برم بپرم پشت کمرش دوییدم یهو برگشت طرفم ولی من راهمو کج کردم و رفتم اونور جونگ کوکم افتاد دنبالم یه دیوار بود سریع از اون رفتم بالا و نشستم رو دیوار بلند بود کوک:عااا سوفیا چجوری رفتی اون بالا پیشی بیا پایین کاریت ندارم من:ناحح نمیام کوک:بیا کاریت ندارم عشقم میوفتی من:نوچ نمیام کوک:میای یا بیام من:نه خواست بیاد پاهامو میخواست بگیره دیوارم خیلی نازک بود یعنی یه تکون بخوری از پشت افتادی جونگ کوک میپرید من:عشقم چرا میپری اونجوری مارم نمی تونی بگیری کوک:میام بالا ها اعصاب منو خورد نکن من:مثلا چی میشه😏 کوک:اگه بیوفتی من چیکار کنم من:عشقم من صد دفع رو دیوارا نشستم کوک:این فرق میخوره یه تکون بخوری افتادی بیا پایین لطفا من:کاریم نداری کوک:نه بیا من:ولی نمی تونم بیام میترسم کوک:ای کهی بیا میگیرمت مگه من مردم من:خیله خوب اومدم وایسم ولی میترسیدم پاهام میلرزید من:نه کوک:سوفیا بیا من:خیله خوب اومدم پاشم یهو یدونه سوسک اومد بغل پام بدون اینکه ببینم رو چی وایسادم یه جیغ کشیدم همون موقع از پشت افتادم زمین کمرم نابود خدارو شکر نرم بود
۱۶.۹k
۰۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.