فردا
فردا
وسایل مونو جمع کردیم تا به آون خونه بریم وقتی رفتیم هیچ کس نبود که یهو در باز شد
و دخترا اومدن
لونا:او سلام
بعد از سلام و احوال برسی هر کس به اتاق خودش رفت و وسایلش رو گذاشت
زودی از اتاق خودم در اومدم و به اتاق آت رفتم
وقتی رفتم دیدم داره لباس هاشو میزاره تو کمد
که یهو متوجه حضور من شد
آت:
ترسیدم نکنه باز میخواد بلایی سرم بیاره
هوففف آروم باش
آت:آقای مین اتفاقی افتاده اینجا چیکار میکنین
اومد منو بغل کرد
یونگی :آت من معظرت میخام نمی دونستم ببخشید هق
من سادیسم داشتم برای همین اینجوری شدد
ترو خدا اما الان خوبم بیا بیا دوباره شروع کنیم لطفا
از اون روز سالیان سال میگذرد و اونا هنوز هم کنار هم هستند و صاحب دو پسر و یک دختر اند
وسایل مونو جمع کردیم تا به آون خونه بریم وقتی رفتیم هیچ کس نبود که یهو در باز شد
و دخترا اومدن
لونا:او سلام
بعد از سلام و احوال برسی هر کس به اتاق خودش رفت و وسایلش رو گذاشت
زودی از اتاق خودم در اومدم و به اتاق آت رفتم
وقتی رفتم دیدم داره لباس هاشو میزاره تو کمد
که یهو متوجه حضور من شد
آت:
ترسیدم نکنه باز میخواد بلایی سرم بیاره
هوففف آروم باش
آت:آقای مین اتفاقی افتاده اینجا چیکار میکنین
اومد منو بغل کرد
یونگی :آت من معظرت میخام نمی دونستم ببخشید هق
من سادیسم داشتم برای همین اینجوری شدد
ترو خدا اما الان خوبم بیا بیا دوباره شروع کنیم لطفا
از اون روز سالیان سال میگذرد و اونا هنوز هم کنار هم هستند و صاحب دو پسر و یک دختر اند
- ۲.۲k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط