نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه

ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل

هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

وه ازین آتش روشن که به جان من و توست
#شعر #غزل #فارسی #هوشنگ_ابتهاج #شهریار #نیما_یوشیج
دیدگاه ها (۰)

پرتو شعله عصیان زمانی سایههرچه خوانند تو را برتر از آنی سایه...

خانه دلتنگ غروبی خفه بودمثل امروز که تنگ است دلمپدرم گفت چرا...

می رفت آفتاب و به دنبال می کشیددامن ز دست کشته خود روز نیمه ...

نشود فاش کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر نامه رسان من و...

#عاشقانه_های_من#موزیک #ترانه #آهنگ#ویدیو_موزیک #موزیک_ویدیو#...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط