پارت پنجاه و هشت
#پارت_پنجاهوهشت
داشتم از پله ها میومدم پایین که عمه الهام رو دیدم که هانیه بغلش بود و هی ی شیشه که توش نمیدونم اب بود رو تکون میداد تا منو دید انگار دنیا رو بهش دادن
عمه - اللهی من دورت بگردم بیا برو این شیشه رو اب بزن بیا
+ چشم عمه
شیشه رو از دستش گرفتم و رفتم سمت اشپزخونه اول خواستم ابش رو بریزم ولی بعد متوجه شدم اب نیست
کمیش رو خوردم او ار اس (ORS) بود یعنی همشو تف کردم شور بود و همینطور تند
خوب شود پیداش کردم ی لیوان برداشتم و اب رو داخلش کردم و شیشهررو شستم دعدم خدمه بد به عمه
لیوان رورهم برداشتم رفتم سمت اتاق ادرین
در زدم و با بفرما وارد شدم
لیوان رو سمتش گرفتم و گفتم : اب میخواستی
- نه
+ حالا من برات اوردم بخور دیگه
اول کمی نگام کرد ولی بعدش ی نفس خوردش
اولش که هیچی نبود ولی بعدش از رو تخت پرید رفت ی در رو باز کرد فکر کنم دشوری بود
بعد از اینکه اومد بیرون ی نگاه بد بهم کرد که به گوه خوردن افتادم ولی به روی خودم نیاوردم
اومد سمتم اون میومد جلو من میرفتم عقب هی اون میومد هی من میرفتم همینطور شد تا افتادم رو تخت از فرصت استفاده کرد و روم خیمه زد
چشماش به خون کشیده شده بود
- این چی بود به من دادی دختره ی خنگ
+ او ار اس بود
سرش رو اورد نزدیک صورتم دو انگشت بیشتر بینمون فاصله نبود
سرش رو فرو کرد تو گردنم و اروم بوسید
- اگه ی بار دیگه اذیت کردی بدتر سرت در میارم فهمیدی
سرم رو اروم تکون دادم که از روم بلندشد و رفت
ادرین
خدا من با شبنم چجوری سر کنم مطمعنم مامان اگه بیاد یکی رو میندازه به جونم این شبنمم میفهمه از قصد میره پیش مامان خودشیرینی میکنه
گرفتم پایین پیش اروین نشستم
+ چطوری ؟؟
- مثل پلو تو دوری
+ تو مامانت بهت ادب یاد نداده
- نکه مامان تو یاد داده
+ بله معلومه که داده
- اره میبینم از قیافه هم که به مرغ دختر همسایمون رفتی
+ نصف مملکت جونشون برای من در میره
- اوووو
+ میگم ترمه چی شد؟؟
- چی شد ؟؟؟
+ ای خاک منظورم اینه اخر به کجا رسیدین
- والا چی بگم مامانم میگه کی رو دوس داری ولی نمیدونم بگم یا نه فکر میکنم دوسم نداره
+ خب بهش بگو
- اخه خدا خفت کنه برم بهش بگم غرورمو خورد کنم بعد بهم بگه نه منم برم محو بشم
+ اصلا نگو تا بری تو قبر
- برو گمشو
+ گمشدی
اومد جوابم رو بده که گوشیم زنگ خورد
+ بله
- سلام پسرم خوبی؟؟؟
+ سلام مامان جان ممنون شما خوبی رسیدین
- ممنون عزیزم اره رسیدیم نیم ساعت دیگه اونجاییم
+ باشه پس فعلا
- فعلا
گوشی رو قطع کردم
+ نارگیل من میرم میام
- باش برو نبینمش
+ بدبخت میخوام از دست خودت فرار کنم
رفتم طرف سپهر خان (بابابزرگم)که پیش عمو سپهر(بابای درسا)نشسته بود و باهاش دست دادم
+ سلام اقای راد خیلی خوش امدی
- سلام ادرین جان خیلی ممنون
سپهر خان - پدر و مادرت نرسیدن ؟؟
+ چرا گفتم تا نیم ساعت دیگه میاد
سپهر خان - اها
کنارش نشستم و به اطراف نگاه کردم
سه سال پیش مامان بخاطر بیماری تنفسی که داشت با بابا رفت امریکا و حالا که حالش بهتر شده برگشته از دو هفته پیش هر روز به من زنگ میزنه میگه من اومدم باید برم برات خاستگار کی روست داری ؟؟ من بهش میگفتم هیچکی دیگه دیروز اومد به من میگم خودم برات زن میگیرم از شانس بد من همون روز شبنم پیشم بود و فهمید ولی به روی خودش نیاورد
حالا من موندم چکار کنم 😞 😞 😞 😔
کمی نشستم که مامان و بابا اومدن
بعد کلی سلام و احوال پرسی بابا پیش من نشست و مامان رفت تنها جای خالی که کنار ...... بود نشت 😞 😞 😞
حالا شما بگید کی بود ؟؟ 😜
نظرتون رو لطفا کامنت کنید 😘 😘
داشتم از پله ها میومدم پایین که عمه الهام رو دیدم که هانیه بغلش بود و هی ی شیشه که توش نمیدونم اب بود رو تکون میداد تا منو دید انگار دنیا رو بهش دادن
عمه - اللهی من دورت بگردم بیا برو این شیشه رو اب بزن بیا
+ چشم عمه
شیشه رو از دستش گرفتم و رفتم سمت اشپزخونه اول خواستم ابش رو بریزم ولی بعد متوجه شدم اب نیست
کمیش رو خوردم او ار اس (ORS) بود یعنی همشو تف کردم شور بود و همینطور تند
خوب شود پیداش کردم ی لیوان برداشتم و اب رو داخلش کردم و شیشهررو شستم دعدم خدمه بد به عمه
لیوان رورهم برداشتم رفتم سمت اتاق ادرین
در زدم و با بفرما وارد شدم
لیوان رو سمتش گرفتم و گفتم : اب میخواستی
- نه
+ حالا من برات اوردم بخور دیگه
اول کمی نگام کرد ولی بعدش ی نفس خوردش
اولش که هیچی نبود ولی بعدش از رو تخت پرید رفت ی در رو باز کرد فکر کنم دشوری بود
بعد از اینکه اومد بیرون ی نگاه بد بهم کرد که به گوه خوردن افتادم ولی به روی خودم نیاوردم
اومد سمتم اون میومد جلو من میرفتم عقب هی اون میومد هی من میرفتم همینطور شد تا افتادم رو تخت از فرصت استفاده کرد و روم خیمه زد
چشماش به خون کشیده شده بود
- این چی بود به من دادی دختره ی خنگ
+ او ار اس بود
سرش رو اورد نزدیک صورتم دو انگشت بیشتر بینمون فاصله نبود
سرش رو فرو کرد تو گردنم و اروم بوسید
- اگه ی بار دیگه اذیت کردی بدتر سرت در میارم فهمیدی
سرم رو اروم تکون دادم که از روم بلندشد و رفت
ادرین
خدا من با شبنم چجوری سر کنم مطمعنم مامان اگه بیاد یکی رو میندازه به جونم این شبنمم میفهمه از قصد میره پیش مامان خودشیرینی میکنه
گرفتم پایین پیش اروین نشستم
+ چطوری ؟؟
- مثل پلو تو دوری
+ تو مامانت بهت ادب یاد نداده
- نکه مامان تو یاد داده
+ بله معلومه که داده
- اره میبینم از قیافه هم که به مرغ دختر همسایمون رفتی
+ نصف مملکت جونشون برای من در میره
- اوووو
+ میگم ترمه چی شد؟؟
- چی شد ؟؟؟
+ ای خاک منظورم اینه اخر به کجا رسیدین
- والا چی بگم مامانم میگه کی رو دوس داری ولی نمیدونم بگم یا نه فکر میکنم دوسم نداره
+ خب بهش بگو
- اخه خدا خفت کنه برم بهش بگم غرورمو خورد کنم بعد بهم بگه نه منم برم محو بشم
+ اصلا نگو تا بری تو قبر
- برو گمشو
+ گمشدی
اومد جوابم رو بده که گوشیم زنگ خورد
+ بله
- سلام پسرم خوبی؟؟؟
+ سلام مامان جان ممنون شما خوبی رسیدین
- ممنون عزیزم اره رسیدیم نیم ساعت دیگه اونجاییم
+ باشه پس فعلا
- فعلا
گوشی رو قطع کردم
+ نارگیل من میرم میام
- باش برو نبینمش
+ بدبخت میخوام از دست خودت فرار کنم
رفتم طرف سپهر خان (بابابزرگم)که پیش عمو سپهر(بابای درسا)نشسته بود و باهاش دست دادم
+ سلام اقای راد خیلی خوش امدی
- سلام ادرین جان خیلی ممنون
سپهر خان - پدر و مادرت نرسیدن ؟؟
+ چرا گفتم تا نیم ساعت دیگه میاد
سپهر خان - اها
کنارش نشستم و به اطراف نگاه کردم
سه سال پیش مامان بخاطر بیماری تنفسی که داشت با بابا رفت امریکا و حالا که حالش بهتر شده برگشته از دو هفته پیش هر روز به من زنگ میزنه میگه من اومدم باید برم برات خاستگار کی روست داری ؟؟ من بهش میگفتم هیچکی دیگه دیروز اومد به من میگم خودم برات زن میگیرم از شانس بد من همون روز شبنم پیشم بود و فهمید ولی به روی خودش نیاورد
حالا من موندم چکار کنم 😞 😞 😞 😔
کمی نشستم که مامان و بابا اومدن
بعد کلی سلام و احوال پرسی بابا پیش من نشست و مامان رفت تنها جای خالی که کنار ...... بود نشت 😞 😞 😞
حالا شما بگید کی بود ؟؟ 😜
نظرتون رو لطفا کامنت کنید 😘 😘
۱۲.۷k
۰۷ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.