دلم میخواست...
دلم میخواست...
می شد مثل اعضا بدن...
احساس را هم اهدا کرد...!
اصلاً هر کسی...
هر چیز به درد بخوری که دارد را باید اهدا کند...
وصیت می کردم...
احساسم را قسمت کنند...
میان هزار زن...
هزار زن...
با دستانی سرد...
و نگاهی بی روح...
زنانی که طعم عشق نچشانده اند...
که دلشان هرگز نتپیده...
که نگاهی هوش از سرشان نبرده...
و...
طعم گس دلتنگی نچشیده اند...
اصلاً می دانی...
چیزهای به دردبخور را نباید به گور برد...!
باید بخشید و زندگی ها را نجات داد...
می شد مثل اعضا بدن...
احساس را هم اهدا کرد...!
اصلاً هر کسی...
هر چیز به درد بخوری که دارد را باید اهدا کند...
وصیت می کردم...
احساسم را قسمت کنند...
میان هزار زن...
هزار زن...
با دستانی سرد...
و نگاهی بی روح...
زنانی که طعم عشق نچشانده اند...
که دلشان هرگز نتپیده...
که نگاهی هوش از سرشان نبرده...
و...
طعم گس دلتنگی نچشیده اند...
اصلاً می دانی...
چیزهای به دردبخور را نباید به گور برد...!
باید بخشید و زندگی ها را نجات داد...
۹۴۴
۰۲ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.