زمستان است

‌زمستان است...
دو میل و یڪ ڪاموا ...
و من خیال می بافم ...
خیالِ تو را
و اندازه می زنم با دورِ بی تفاوتی ات
اندازه نمی شود...
می شڪافم...
و دوباره از سر می گیرم
می بافم
و اندازه می زنم ...
و باز می شڪافم...
و دوباره از سر می گیرم...
و دوباره...
زمستان تمام می شود
و خیالِ نیمه بافته ام ...
بلاتڪلیف می ماند...
دیدگاه ها (۳)

دلم برایِ دخترکِ درونم تنگ شده ...دخترکی که بایک لواشک و عرو...

در معبد چشمانت روزه ی سکوت گرفته نگاه شرم گین زنی که عاشقانه...

‏غم من بیشتر از حد توان دل توستکاش در حد توان مانع این غم بش...

برایش نوشتم:" زیر نور این آباژوردر ازدحام این قرص خواب های ل...

کاریکلماتور ( خوشخیالی )

وقتی تو هستیبهانه ای برای دلتنگی نیستطعم عشق همانند طعم لبان...

چشم را می‌بندی تا یک حقیقت را بالاخره ببینی رفتار آدمها نیاز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط