من آدم حساسی نستم
من آدم حساسی نيستم.
وقتی خانهی والدينم را ترک كردم گريه نكردم، وقتی گربهام مرد گريه نكردم، وقتی در ناسا كار پيدا كردم گريه نكردم، و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گريه نكردم.
اما وقتی از روی ماه به زمين نگاه كردم،
بغضم گرفت.
با ترديد با پرچمی كه بنا بود روی ماه نصب كنم بازی میکردم. از ان فاصله رنگ و نژاد و مليتی نبود. ما بوديم و یک خانهی گرد آبی.
با خود گفتم:
انسانها برای چه میجنگند...؟
شصت دستم را به سمت زمین گرفتم و تمام داراییام و کره زمین با آن عظمت پشت شصتم پنهان شد و من اشک ریختم.
-خاطرات نيل آرمسترانگ
وقتی خانهی والدينم را ترک كردم گريه نكردم، وقتی گربهام مرد گريه نكردم، وقتی در ناسا كار پيدا كردم گريه نكردم، و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گريه نكردم.
اما وقتی از روی ماه به زمين نگاه كردم،
بغضم گرفت.
با ترديد با پرچمی كه بنا بود روی ماه نصب كنم بازی میکردم. از ان فاصله رنگ و نژاد و مليتی نبود. ما بوديم و یک خانهی گرد آبی.
با خود گفتم:
انسانها برای چه میجنگند...؟
شصت دستم را به سمت زمین گرفتم و تمام داراییام و کره زمین با آن عظمت پشت شصتم پنهان شد و من اشک ریختم.
-خاطرات نيل آرمسترانگ
- ۲.۲k
- ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط