✅ ✔ ️ فکرکنم دیدین دوتا تصویر گذاشته بودم، برادرانه... ht
✅ ✔ ️ فکرکنم دیدین دوتا تصویر گذاشته بودم، #برادرانه... http://wisgoon.com/pin/26549425/ http://wisgoon.com/pin/26549430/
یادم نمیره اون روز رو...روزی که دستش رو گرفتم و بهزور بلندش کردم و نگذاشتم واسه آزمون قلمچی بخونه، آخه اون امسال کنکور داشت و تمام تلاشش رو میکرد تا رتبه عالے بیاره
اونم با داد و خنده میخواست دستش رو رها کنم تا خودش بیاد
کشون کشون از پله ها برمش پایین و کشیدم سمت حیاط
دست به سینه ایستاد و گفت خب؟ چشمام رو مثل گربه کردم و گفتم داداش کوچیکه
لبش رو به دندان کشید و خیلی سعی میکرد تا جلوی خنده اش رو بگیره
گفت بگو باز چی میخوای؟!¡
با حرص پا کوبیدم و گفتم داداش کوچیکههه
لپم رو بوس کرد و گفت جان جان حرص نخور زشت میشی میترشی ها از من گفتن
دیگه کم مونده بود از شدت حرص بترکم که قهقهه اش به هوا رفت و دستاش رو به نشانه تسلیم بالا گرفت و گفت ببخشید ببخشید من سکوت میکنم حالا بگو چی میخوای
با تمام مظلومیتی که سراغ داشتم گفتم میشه عکس بگیریم، #برادرانه #خواهرانه...
اول با تعجب نگام کرد و بعد از شدت خنده خودش رو خم کرد
با چشمهای ریز شده نگاش میکردم و نقشه قتلش رو میکشیدم و منتظر تا ببینم کی خنده هاش تموم میشه
راست ایستاد و خیلی سعی میکرد نخنده و جدی باشه و نبود، گفت تو خجالت نمیکشی فرشته
همسن های تو ازدواج کردن و بچه دارن حالا تو دنبال این چیزایی، برو بشین سر پرونده هات و دست از سر کچل منم بردار
نشگونی گرفتم و با داد گفتم محمدحسین
گوش هاش رو گرفت و گفت باشه باباااا غلط کردم، من تمام روز در خدمت شمام... یادم نمیره که چقدر حرصم داد و چقدر حرص خوردم
حالا دلتنگ همون روزام، روزهایی که دیگه تکرار نمیشن
روزی که خبر دادن خانواده ام رو از دست دادم (تصادف ) دنیا با تموم بزرگیش رو سرم آوار شد...
و متاسفانه من هنوز زنده ام
حالا نه حاج مامانی هست که سرم غر بزنه بگه فرشته دختر باید باوقار باشه، بلند نخند و خانم باش
نه باباعلی که با خنده های ملیحش تشویقم کنه به شیطنت هام
نه فروه ای که حرص بخوره بگه اینقدر شیطونی نکن آبروم رو بردی جلو خانواده شوهرم
و نه محمدحسینی...نفسم، داداش کوچیکه ام
و مــــن هنـــوز نفس میکشم...
مهم نیست اول هفته ست یا آخر هفته، #فاتحه ای بفرستیم برای تمام آنهایی که دربین ما نیستند ولی دعاهایشان هنوز کارگشاست و یادشان همیشه با ماست
به یاد همه آنهایی که هیچکس نمیتونه جاشون رو توی قلبمون پر کنه نثار روح پدران و مادران آسمانی وهمه گذشتگانمان... #فرشته_صادقی
یادم نمیره اون روز رو...روزی که دستش رو گرفتم و بهزور بلندش کردم و نگذاشتم واسه آزمون قلمچی بخونه، آخه اون امسال کنکور داشت و تمام تلاشش رو میکرد تا رتبه عالے بیاره
اونم با داد و خنده میخواست دستش رو رها کنم تا خودش بیاد
کشون کشون از پله ها برمش پایین و کشیدم سمت حیاط
دست به سینه ایستاد و گفت خب؟ چشمام رو مثل گربه کردم و گفتم داداش کوچیکه
لبش رو به دندان کشید و خیلی سعی میکرد تا جلوی خنده اش رو بگیره
گفت بگو باز چی میخوای؟!¡
با حرص پا کوبیدم و گفتم داداش کوچیکههه
لپم رو بوس کرد و گفت جان جان حرص نخور زشت میشی میترشی ها از من گفتن
دیگه کم مونده بود از شدت حرص بترکم که قهقهه اش به هوا رفت و دستاش رو به نشانه تسلیم بالا گرفت و گفت ببخشید ببخشید من سکوت میکنم حالا بگو چی میخوای
با تمام مظلومیتی که سراغ داشتم گفتم میشه عکس بگیریم، #برادرانه #خواهرانه...
اول با تعجب نگام کرد و بعد از شدت خنده خودش رو خم کرد
با چشمهای ریز شده نگاش میکردم و نقشه قتلش رو میکشیدم و منتظر تا ببینم کی خنده هاش تموم میشه
راست ایستاد و خیلی سعی میکرد نخنده و جدی باشه و نبود، گفت تو خجالت نمیکشی فرشته
همسن های تو ازدواج کردن و بچه دارن حالا تو دنبال این چیزایی، برو بشین سر پرونده هات و دست از سر کچل منم بردار
نشگونی گرفتم و با داد گفتم محمدحسین
گوش هاش رو گرفت و گفت باشه باباااا غلط کردم، من تمام روز در خدمت شمام... یادم نمیره که چقدر حرصم داد و چقدر حرص خوردم
حالا دلتنگ همون روزام، روزهایی که دیگه تکرار نمیشن
روزی که خبر دادن خانواده ام رو از دست دادم (تصادف ) دنیا با تموم بزرگیش رو سرم آوار شد...
و متاسفانه من هنوز زنده ام
حالا نه حاج مامانی هست که سرم غر بزنه بگه فرشته دختر باید باوقار باشه، بلند نخند و خانم باش
نه باباعلی که با خنده های ملیحش تشویقم کنه به شیطنت هام
نه فروه ای که حرص بخوره بگه اینقدر شیطونی نکن آبروم رو بردی جلو خانواده شوهرم
و نه محمدحسینی...نفسم، داداش کوچیکه ام
و مــــن هنـــوز نفس میکشم...
مهم نیست اول هفته ست یا آخر هفته، #فاتحه ای بفرستیم برای تمام آنهایی که دربین ما نیستند ولی دعاهایشان هنوز کارگشاست و یادشان همیشه با ماست
به یاد همه آنهایی که هیچکس نمیتونه جاشون رو توی قلبمون پر کنه نثار روح پدران و مادران آسمانی وهمه گذشتگانمان... #فرشته_صادقی
۳۰.۸k
۲۹ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.