من کجا توانم بود جز به اد تو

من کجا توانم بود جز به ياد تو؟
وقتی خاطرات تو چون خون، در رگان من جاری است

با منی و تصويرت در صف تداعی‌ها
اختتام پيش از خواب، افتتاح بيداری است

#حسین_منزوی

@siahchal2
دیدگاه ها (۱)

آنقدر دوستت دارم که خودم هم نمی‌دانم چقدر دوستت دارم! هربار ...

می سرایم "تو و چشمان تو را نه سپیدی ، نه غزل ...

به نام نامی عشق...به نام جنون...به نام باران...و بوی خوش سیب...

یڪ نَفَـس بـا "تـو".... درین عالمِ طوفانزده را،مـن بـه صـد...

این یه هشداره پس خوب بخون وگرنه تو جهنم از خواب بیدار میشی!!...

خون سنگین :شب آروم بود، ولی اون آرومی یه جور سنگینی داشت. کو...

خواب می‌بینم خونه‌ی منی. خوابت برده و دارم نگاهت می‌کنم. نفس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط