قرار که گذاشته می شود
قرار که گذاشته می شود
زمان و مکان که جور می شود
آدم ها که دور می شوند
اصلا هوا هم که حیای تاریکی می کند
حواست به احساس عاشقانه ات باشد
پیشانی که به پیشانیش چسباندی
نفس گرم که به صورت رساندی
دست که کنار گوشش گذاشتی
باز هم حواست به احساس عاشقانه ات باشد
نکند سرت را بلند سرک کشی اطرافت کنی؟
نکند دستت را هرز به هوس هایت کنی ؟
فقط دستش را بگیر ، به آرامی بالا بیاور
و به محبتی ، بوسه بر ظرافتش بگذار
حالا نوبت غوغا می شود
وجودش را به آغوش سینه ات بکشان
سرت بر بالای سرش بگذار
هوای هوست را بیرون کن
دهانت را عطر عاشقی کن
و تا دلت میخواد نوازشش کن
نوازشی نه به دستت نه به جسمت
همه اش را به زبانت بسپار
بگو می شود دوستت داشته باشم ؟
می شود برای من بمانی ؟
می شود دلم را خوش به انتهایش کنی ؟
سکوت میکند و حیا به بازی با موهایش
تا احساس عاشقانه ات جان دوباره بگیرد
شانه های کوچک زنانه اش را بگیر،
به چشمانش زل بزن
بگو تا انتهای نفس کشیدن هایم
برای داشتنت ،برای بودنت میجنگنم
قول ماندن می دهی ؟
زمان را منتظر جوابش نکن
رویت را برگردان و برایش تا
انتهای جاده رسیدن شعر بخوان
با صدای بلند
آنقدر بلند بخوان
که پنجه در پنجه ات بگذارد
و چنان دستت را محکم لمس کند
که فراموش کنی کجای دنیا ایستاده ای
فقط کافیست
مراقب خلوت های عاشقانه ات باشی ...
#حمیدرضا_میتران
زمان و مکان که جور می شود
آدم ها که دور می شوند
اصلا هوا هم که حیای تاریکی می کند
حواست به احساس عاشقانه ات باشد
پیشانی که به پیشانیش چسباندی
نفس گرم که به صورت رساندی
دست که کنار گوشش گذاشتی
باز هم حواست به احساس عاشقانه ات باشد
نکند سرت را بلند سرک کشی اطرافت کنی؟
نکند دستت را هرز به هوس هایت کنی ؟
فقط دستش را بگیر ، به آرامی بالا بیاور
و به محبتی ، بوسه بر ظرافتش بگذار
حالا نوبت غوغا می شود
وجودش را به آغوش سینه ات بکشان
سرت بر بالای سرش بگذار
هوای هوست را بیرون کن
دهانت را عطر عاشقی کن
و تا دلت میخواد نوازشش کن
نوازشی نه به دستت نه به جسمت
همه اش را به زبانت بسپار
بگو می شود دوستت داشته باشم ؟
می شود برای من بمانی ؟
می شود دلم را خوش به انتهایش کنی ؟
سکوت میکند و حیا به بازی با موهایش
تا احساس عاشقانه ات جان دوباره بگیرد
شانه های کوچک زنانه اش را بگیر،
به چشمانش زل بزن
بگو تا انتهای نفس کشیدن هایم
برای داشتنت ،برای بودنت میجنگنم
قول ماندن می دهی ؟
زمان را منتظر جوابش نکن
رویت را برگردان و برایش تا
انتهای جاده رسیدن شعر بخوان
با صدای بلند
آنقدر بلند بخوان
که پنجه در پنجه ات بگذارد
و چنان دستت را محکم لمس کند
که فراموش کنی کجای دنیا ایستاده ای
فقط کافیست
مراقب خلوت های عاشقانه ات باشی ...
#حمیدرضا_میتران
۴.۴k
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.