شاهنامه ۱۳۲ خسرو پرویز
#شاهنامه #۱۳۲ #خسرو پرویز
بعدازآنکه خیال خسرو از بهرام راحت شد بندوی قاتل پدرش را کشت . پسازآن کسی را به خراسان فرستاد و پیغام داد تا گستهم(خسرو اورا فرماندار خراسان کرده بود) سریع با لشگر به نزد او بیاید . گستهم فهمید که برادرش را شاه به خاطر مرگ پدرش کشت است . سپاه را به بیشه نارون کشاند و در هر سو مردم بیکار و محتاج نان به او میگرویدند تا اینکه به سپاه گردیه رسید و به نزدش رفت و در مرگ بهرام تأسف خورد و از مرگ برادرش گفت و گریست و گفت : کسی که به برادر مادرش رحم نکند چه امیدی است که به شما رحم کند کند سپاه ابتدا با او همراه شدن اما گستهم توسط خواهر بهرام گردوی که در راه بازگشت به گستهم رسید بود کشته شدوبه همراه یاران پشیمان بهرام وگستهم نزد خسرو رفتن
وقتی پنج سال از پادشاهی خسرو گذشت در سال ششم مریم پسری چون ماه به دنیا آورد . پدر در گوشش نام نهانی قباد را گذاشت و آشکارا او را شیروی نامید . اخترشناسان گفتند : از این کودک در زمین آشوب به پا میشود . شاه غمگین شد و گفت : مراقب باشید و نزد بزرگان ایران این سخنان را به زبان نیاورید . #شیرین و خسرو #شیرین یکی از همسران محبوب خسرو بود
وقتی بزرگان شنیدند که شیرین به قصر خسرو آمده است همه ناراحت بودند و تا سه روز به نزد شاه نرفتندروز چهارم که خدمت شاه رسیدند مردی را دیدند که طشتی پر خون در دست داشت همه متعجب شدند . شاه دستور داد طشت را شسته و مشک و گلاب زدند و طشت پاک شد. خسرو گفت : شیرین در شهر بدون من مثل طشت زهر بود . او به خاطر من بدنام شد بااین کار بزرگان شیرین را پذیرفتن
بعد از مدتی خسرو بیدادگر شد و همه زیردستان از بیدادش در عذاب بودند . بدینسان عدهای از بزرگان از دربارش فراری شدند و ازجمله آنها زادفرخ بودن . زادفرخ نزد سپاه تخوار رفت و از بیدادگری شاه سخن گفت و از نقشهاش برای برکناری خسرو و جانشینی شیروی حرف زد . بنابراین سپاه تخوار با آنها همدست شدند و به سپاه شاه حمله کردند و شیروی را از زندان درآوردند وهم همه در کاخ برپا شد شیرین از خواب پرید و شاه را خبر کرد وشاه را زندانی کردن شیروی به شاه گفت همه مردم با تو دشمنند بهتر است تسلیم شوی بدین سان پادشاهی خسرو پرویز پایان یافت
@hakimtoosi
بعدازآنکه خیال خسرو از بهرام راحت شد بندوی قاتل پدرش را کشت . پسازآن کسی را به خراسان فرستاد و پیغام داد تا گستهم(خسرو اورا فرماندار خراسان کرده بود) سریع با لشگر به نزد او بیاید . گستهم فهمید که برادرش را شاه به خاطر مرگ پدرش کشت است . سپاه را به بیشه نارون کشاند و در هر سو مردم بیکار و محتاج نان به او میگرویدند تا اینکه به سپاه گردیه رسید و به نزدش رفت و در مرگ بهرام تأسف خورد و از مرگ برادرش گفت و گریست و گفت : کسی که به برادر مادرش رحم نکند چه امیدی است که به شما رحم کند کند سپاه ابتدا با او همراه شدن اما گستهم توسط خواهر بهرام گردوی که در راه بازگشت به گستهم رسید بود کشته شدوبه همراه یاران پشیمان بهرام وگستهم نزد خسرو رفتن
وقتی پنج سال از پادشاهی خسرو گذشت در سال ششم مریم پسری چون ماه به دنیا آورد . پدر در گوشش نام نهانی قباد را گذاشت و آشکارا او را شیروی نامید . اخترشناسان گفتند : از این کودک در زمین آشوب به پا میشود . شاه غمگین شد و گفت : مراقب باشید و نزد بزرگان ایران این سخنان را به زبان نیاورید . #شیرین و خسرو #شیرین یکی از همسران محبوب خسرو بود
وقتی بزرگان شنیدند که شیرین به قصر خسرو آمده است همه ناراحت بودند و تا سه روز به نزد شاه نرفتندروز چهارم که خدمت شاه رسیدند مردی را دیدند که طشتی پر خون در دست داشت همه متعجب شدند . شاه دستور داد طشت را شسته و مشک و گلاب زدند و طشت پاک شد. خسرو گفت : شیرین در شهر بدون من مثل طشت زهر بود . او به خاطر من بدنام شد بااین کار بزرگان شیرین را پذیرفتن
بعد از مدتی خسرو بیدادگر شد و همه زیردستان از بیدادش در عذاب بودند . بدینسان عدهای از بزرگان از دربارش فراری شدند و ازجمله آنها زادفرخ بودن . زادفرخ نزد سپاه تخوار رفت و از بیدادگری شاه سخن گفت و از نقشهاش برای برکناری خسرو و جانشینی شیروی حرف زد . بنابراین سپاه تخوار با آنها همدست شدند و به سپاه شاه حمله کردند و شیروی را از زندان درآوردند وهم همه در کاخ برپا شد شیرین از خواب پرید و شاه را خبر کرد وشاه را زندانی کردن شیروی به شاه گفت همه مردم با تو دشمنند بهتر است تسلیم شوی بدین سان پادشاهی خسرو پرویز پایان یافت
@hakimtoosi
۶.۹k
۱۶ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.