. شاهنامه ۱۳۱ خسروپرویز
. #شاهنامه #۱۳۱ #خسروپرویز
بهرام نستوه را از زین پایین کشید. وگفت برو و همهچیز را برای خسرو تعریف کن . سپس بهرام به سوی خاقان حرکت کردبهرام نزد خاقان رسید خاقان بهرام عزیز شمرد ودخترش به عقد بهرام دراورد
خبرهای بهرام به خسروپرویز میرسید . شاه با بزرگان مشورت کرد و به خاقان نامه نوشت وگفت بهرام چوبینه بنده ناسپاس ماست که پدرم شاه جهان او را بالا کشید ولی او بدکرداری نمود و هیچکس او را نپذیرفت تا اینکه به نزد تو آمد واو رابه ما بسپر خاقان چین گفت توران و هیتال همه از آنمن است اگر من با بهرام همراه شوم تو را شکست میدهیم .وقتی نامه به خسرو رسید ایرانیان را فراخواند و به مشورت پرداخت. ایرانیان گفتند : بهتر است با خرادبرزین خرمند مشورت کنی و عجله به خرج ندهی خرادبرزین هم نزد خاقان رفت ابتدا هدایا را داد وشروع به ستایش از خاقان کرد خاقان از چربزبانی او خوشش آمد و جایی برای پذیرایی او در قصر در نظر گرفت و او در سر سفره و شکار و بزم همیشه نزد خاقان بود . روزی که خاقان را تنها یافت ، گفت : بهرام بدسرشت است و از اهریمن هم بدتر است . او هرمزد تاجدار را پایین کشید . اگرچه روابطش با تو خوب است و بالاخره پیمانشکنی میکند . اگر او را نزد شاه ایران بفرستی همه چین و ایران از آن تو میشود . خاقان ناراحت شد و گفت : این حرفها را نزن من بداندیش و پیمانشکن نیستم .. خرادبرزین از خاقان ناامید شد .در میان تورانیان مردی به نام قلون را یافت که فامیل مقاتوره بود(به خاطر دسیسه بهرام کشته شد) کینه بهرام را به دل داشت . خراد او را فراخواند ومالفراون هدیه داد وقتی نزد خاقان چین رفت دیگر سخنی از بهرام نمیگفت . در همین زمان دختر خاقان بیمار شد و خرداد به او اب کاسنی داد وباعث شد سلامتیش بدست اورد ودر برابر سلامتش مهر خاقان را به خرداد برزین دادوقلون هم در در لباس مبدل به عنوان خدمتکار خاتون نزد بهرام که مرو رفته بود واورا با کارکه پنهان کرد واو را با کارد زخمی کرد.وفرارکرد از آنسو خون زیادی از بهرام رفته بود و خواهرش گردوی مویهکنان در کنارش بود و میگفت : به سخنان من گوش نکردی . بهرام مجروح و خسته گفت : ای خواهر پاک من پندهایت بر من کارگر نبود سپس خواهرش را بوسید و جان داد.
@hakimtoosi
بهرام نستوه را از زین پایین کشید. وگفت برو و همهچیز را برای خسرو تعریف کن . سپس بهرام به سوی خاقان حرکت کردبهرام نزد خاقان رسید خاقان بهرام عزیز شمرد ودخترش به عقد بهرام دراورد
خبرهای بهرام به خسروپرویز میرسید . شاه با بزرگان مشورت کرد و به خاقان نامه نوشت وگفت بهرام چوبینه بنده ناسپاس ماست که پدرم شاه جهان او را بالا کشید ولی او بدکرداری نمود و هیچکس او را نپذیرفت تا اینکه به نزد تو آمد واو رابه ما بسپر خاقان چین گفت توران و هیتال همه از آنمن است اگر من با بهرام همراه شوم تو را شکست میدهیم .وقتی نامه به خسرو رسید ایرانیان را فراخواند و به مشورت پرداخت. ایرانیان گفتند : بهتر است با خرادبرزین خرمند مشورت کنی و عجله به خرج ندهی خرادبرزین هم نزد خاقان رفت ابتدا هدایا را داد وشروع به ستایش از خاقان کرد خاقان از چربزبانی او خوشش آمد و جایی برای پذیرایی او در قصر در نظر گرفت و او در سر سفره و شکار و بزم همیشه نزد خاقان بود . روزی که خاقان را تنها یافت ، گفت : بهرام بدسرشت است و از اهریمن هم بدتر است . او هرمزد تاجدار را پایین کشید . اگرچه روابطش با تو خوب است و بالاخره پیمانشکنی میکند . اگر او را نزد شاه ایران بفرستی همه چین و ایران از آن تو میشود . خاقان ناراحت شد و گفت : این حرفها را نزن من بداندیش و پیمانشکن نیستم .. خرادبرزین از خاقان ناامید شد .در میان تورانیان مردی به نام قلون را یافت که فامیل مقاتوره بود(به خاطر دسیسه بهرام کشته شد) کینه بهرام را به دل داشت . خراد او را فراخواند ومالفراون هدیه داد وقتی نزد خاقان چین رفت دیگر سخنی از بهرام نمیگفت . در همین زمان دختر خاقان بیمار شد و خرداد به او اب کاسنی داد وباعث شد سلامتیش بدست اورد ودر برابر سلامتش مهر خاقان را به خرداد برزین دادوقلون هم در در لباس مبدل به عنوان خدمتکار خاتون نزد بهرام که مرو رفته بود واورا با کارکه پنهان کرد واو را با کارد زخمی کرد.وفرارکرد از آنسو خون زیادی از بهرام رفته بود و خواهرش گردوی مویهکنان در کنارش بود و میگفت : به سخنان من گوش نکردی . بهرام مجروح و خسته گفت : ای خواهر پاک من پندهایت بر من کارگر نبود سپس خواهرش را بوسید و جان داد.
@hakimtoosi
۵.۳k
۱۶ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.