گریه میکنم اما

گریه میکنم اما...........
انگار در راهی

میدانم‌روزی
شاید به همین زودی
عصر یکی از پنچ شنبه های تنهایی

وقتی رو به دیوار کناری.....
با‌دستانم می سازم یک پرنده خیالی
شاید بی هوا بیایی!!
یک سایه عشق بر سر پرنده ام باشی
شبیه آسمانی
شاید دستانت شکل بالی
سایه دستانم را بگیرد از بی پناهی......
از حبس
از هجوم اشک و وهم تنهایی

شاید بگیری شانه سردم
برگردم از نگاه تلخم!!

شاید تو کنارم باشی
شاید بگیرد دعایی از ته قلبی
یکی از همین شب های جدایی....

گفتی خواب خوب دیدی
گفتی از خواب من پریدی
گفتی انگار تموم‌شد دو سال و سه ماه تنهایی

شاید به تعبیرش رهایی
شاید آزادی به معنای حقیقی

گریه میکنم..
گریه میکنم..
اما اینبار
نه از غمی که نیستی،نمی آیی!!

از غم روزی که....
می ترسم دیر کنی
آنقدر نیایی
نبینم بر دیوار اتاقم!!
دیگر یک سایه ی دوتایی.......!

«مرجان شریفی»
دیدگاه ها (۳)

امشب.....«تنهایی ام» را در دل ماه چکاندم..!!می ترسمنکند آبست...

عشق نه برند استبرای روزهای روشن فکریمان!!ونه مرثیه ایستبرای ...

این روزها کســـــــی به خودش زحمــــــــــت نمی دهدیک نفــــ...

گاهی..... چراغ قرمز یک چهار راه میتواند...خیابانی را گرم کند...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

مدتیه  که نیست. چند روزه که خونه ساکت‌تر از همیشه‌ست، که دیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط